-
و این منم یک زن...در آستانه مادرشدن...
شنبه 28 تیرماه سال 1393 15:54
الان دقیقا 73 روزه که من و یه موجود کوچولو دوست داشتنی داریم با هم روزها رو میگذرونیم .. خیلی خیلی عجیبه ولی من از روز اول حسش میکردم و میدونستم دوتا شدم ... به امیر هم گفتم ولی باور نمیکرد حتی دکترهم که میرفتم میگفتم باردارم و قرصهایی بهم ندین که برای بارداری بد باشه دیگه امیر تقربا بهم میگفت دیوونه شدی ولی من مطمئن...
-
من بی تو ناتوانم!
جمعه 29 فروردینماه سال 1393 15:34
هـمـش کـــه نبایـد تــو روزای سختـــ یـاد خــدا کنــی کــه ! گاهــی وقتــی همـه چــی مرتبـه وقتــی همـه چــی آرومـه وقتــی اونــی کـه بایـد باشـه هستــــ بایــــد ازش تشکـر کنــی بایـــد داد بزنــی بگـــی : خدایـا شـکرتــــــــ . . . ۱.بالاخره بعد از سه سال تصمیم گرفتم برای خونه مون هم ای دی اس ال بگیرم..دیگه اینقدر...
-
به استقبال بهار
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 10:38
خیلی خوشحالم از نم نم بارون امروز ... امروز دیگه خیلی بوی بهارهمه جا پیچیده ... بهار دیگه واقعا پشت دره ... سلام بهار ...
-
عنوانش دلتنگی برای دوستامه
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 11:04
صبحی میرسه که بیدارمی شی و میببینی دردی که مدتهاست اونجا بوده از سر و از بدنت رفته. میتونی از جات بلند شی، چرا که اون وزنههای هزار تـُنی رو از دست و پاهات باز کردن. اون حفرهای که در سینهات بوده و باد و باران از آن میگذشته، بسته شده. میبینی بعد از این همه وقت هوس غذایی رو کردی، هوای دیدن کسی روداری، آهنگی هست که...
-
به روایت تصویر!
جمعه 11 مردادماه سال 1392 18:55
-
دستهای خالی!!
جمعه 11 مردادماه سال 1392 14:55
یه ماه رمضون دیگه...من عاشق ماه رمضونم...احساس خیلی خوبی بهم میده..... انگارخدا تو ماه رمضون به آدم نزدیکتر میشه...انگار خدا مهربون تر میشه... ماه رمضون پارسال یادمه وقتی تیتراژپایانی ماه عسل پخش می شد با تک تک مصراع هاش گریه میکردم.. خداهم دستموگرفت و اون مشکلمون رو حل کرد... هنوزم این ترانه رو دوست دارم!! دستم رو...
-
سالگردازدواجمون مبارک عزیزم
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1392 00:53
مرد من ...... چقدر زیبا کردی زندگی منو هنوز مثل همان روزای اول وقتی دستان مردونه ات رو لمس میکنم دلم یه جوری میشه انگار نه انگار که ۲ ساله همش باهمیم هنوز هم موقعی که از اداره میای خونه قلبم به تپش میفته هنوزم اگه شب نباشی خوابم نمیبره اگه صبح بدون خداحافظی بامن بری بهم برمیخوره میدونم هیچ زندگی بی دعوا و بحث نمیشه...
-
عنوان ندارد!
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 00:41
آرام باش عزیز من ... آرام باش حکایت دریاست ، زندگی گاهی درخشش آفتاب ، برق و بوی نمک ، ترشح شادمانی گاهی هم فرو می رویم ، چشمهایمان را می بندیم ، همه جا تاریکیست آرام باش عزیز من ... آرام باش دوباره سر از آب بیرون می آوریم و تلالو آفتاب را می بینیم زیر بوته ای برف که این دفعه درست از جائی که تو دوست داری طالع می شود...
-
اولین پست سال جدید من
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 17:37
سلام به همه دوستان خیلی عزیزم.. سال نو مبارک ایشالله سال جدید برای همه دوستان سال پراز سلامتی و شادی و موفقیت باشه... برای ما هم که از همون اول یه جوریه!!ایشالله از این به بعدش خوب بشه!! خدایا به امید تو سال جدید رو شروع کردیم.. پس نا امیدمون نکنیا!
-
به قول پرستو ی عزیز: روفرکانس عشقم
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 02:44
توی این پنج سال هر روزش فکر کردم که بالاتر از این نمی شه کسی رو دوست داشت. ولی بعد می دیدم بیشتر و بیشتر دوستت دارم و هر روز که می گذره عشق و علاقم به تو زیادتر می شه ... امروز هم که اینو می نویسم باز این احساس قدیمی رو دارم، ولی می دونم بازم هر روز این عشق و دوست داشتن بینمون تکمیل تر میشه . دوست داشتن تو نهایتی...
-
من زنم !
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 15:59
دوشنبه ها را دوست دارم. چون از روز دوشنبه حس می کنم دیگر «اول هفته» نیست! از روزهای اول هفته بدم می آید و هرچه هفته جلوتر می رود روزها را بیشتر و بیشتر دوست دارم. سه شنبه روز امیدواری است، چهارشنبه روز شادی، و پنجشنبه روز سرخوشی. دوست دارم تقویم همیشه روی چهارشنبه و پنجشنبه می ماند و جمعه هرگز نمی آمد. فقط امیدش وجود...
-
یلدای ما..
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 22:26
گاهی اوقات بعضی حسها هستن که نمیتونی با احدی تقسیمشون کنی. البته اولش خیال میکنی که می تونی بامادرت همسرت و یا دوستت در میون بگذاری امابعد، خوب که فکرش رومیکنی می بینی تو در این حس با احدی شریک نیستی و باید خودت به تنهایی تحمل کنی هم اون رو هم هرچیزی روکه به اون مربوطه ! فکر اینکه بعدش چی میشه یا نکنه یه وقت.، چه کنم...
-
منو با خودت ببر من حریص رفتنم/عاشق فتح افق دشمن برگشتنم
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 16:54
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته نبودنت فاجعه بودنت امنیته تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی که از قبیله ی من یه آسمون جدایی اهل هر جا که باشی قاصد شکفتنی توی بهت و دغدغه ناجی قلب منی پاکی آبی یا ابر نه خدایا شبنمی قد آغوش منی نه زیادی نه کمی منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن منو با...
-
چقدر خوشحالم اینجوری برگشتم!!
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 19:01
خیلی لذت بخشه که بعد از گذروندن کلی سختی و بعد از مدتها بیای نت و به دوستای عزیزت سربزنی واقعااااااااااااااااااااا تو این هوای پاییزی؛ زمستونی میچسبه خیلی دلم براتون تنگ شده بود. باورکنید فکرنمیکردم دوباره اینقده سرحال بشم که بتونم خیلی شادتر و با حوصله تر از قبل برگردم نت... چقدر خوبه وقتی خدا هواتو داشته باشه و هر...
-
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم!
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 23:54
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایده ا ی نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشقهای تو خالی ساده مردن واسه چی نمی خوام در به دره پیچ و خمه این جاده شم واسه آتیش همه یه هیزوم آماده شم یا یه موجود کم و با افاده شم وایسا...
-
دلم سخت معجزه می خواهد
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 22:03
خدایا ! من اینجا ... دلم سخت معجزه می خواهد و تو انگار معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا !
-
دلم خلوتی خواهد تا بازیابی کنم گمشده ام را اگر یخبندان بگذارد!
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 21:48
دلم باز امشب گرفته؛ بیا تا کمی با تو صحبت کنم... بیا تا دل کوچکم را خدایا، فقط با تو قسمت کنم ... خیلی دنیای عجیبیه ! نمیدونم بقیه یادشون هست یا نه؛ چند وقت پیش یه پست گذاشتم راجع به خواهر زن عموم که انگشتاش رفته بود تو چرخ گوشت و چهارتاش قطع شدمن از غصه اش دو شب درست نخوابیدم . چندماه بعد از اون ماجرا یه خواهر دیگه...
-
از هر در سخن بابی!
شنبه 3 تیرماه سال 1391 17:06
این روزهادنبال خونه می گردیم و هرچی بیشتر می گردیم کمتر پیدا می کنیم. خونه نوساز با متراژ کم (۷۰ تا ۸۰ متر) که اصلا وجود نداره. خونه های با سال ساخت بالا هم یا نقشه های افتضاح دارند و یا داغونن. واقعا خسته شدم دیگه. تا ظهرکه سرکاریم و بعد از ساعت ۴ تا ۱۰شب هم میریم دنبال خونه. صبح هم دوباره بلند شیم و بریم سرکار و این...
-
روز عزیزترازجان ها مبارک!
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 20:45
این روز روبه پدرمهربونم عموقاصدک عزیزم و همسرم امیرم تبریک میگم دوستون دارم کادو هم که معلومه طفلکی مردها میلاد حضرت علی (ع) بر همه دوستان مبارک پی نوشت: دقیقا روز میلاد حضرت علی بود که یه خانوم میانسال با یه دختربچه جلو ماشین مارو گرفتند نگه داشتیم خانومه گفت که خیلی پا درد دارم و نمیتونم حتی یک قدم دیگه بردارم و...
-
وقتی برات خیلی عزیز باشه!!
جمعه 5 خردادماه سال 1391 03:00
وقتی باد آروم آروم، موتو نوازش میکنه... طبیعت وجودتو اینقدر ستایش میکنه... وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد... برای داشتن چشمای تو خواهش میکنه... این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟! وقتی شب فقط میاد، برای خوابیدن تو خورشید از خواب پا میشه، تنها واسه دیدن تو وقتی که چشمه حریصه، واسه لمس تن تو یا که پیچک...
-
باران در بهار بارید و عشق نام گرفت ....
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 23:04
یادته :صبح اومدی دنبالم من هنوز صبحونه نخورده بودم... من دویدم لباس عروسمو آوردم گفتم بذار تو ماشین گفتی نمیشه باید صبحونه بخوری و همونجوری ایستاده وایسادی جلو در .. بمیرم یادمه :رسیدم آرایشگاه آرایشگره گفت اول باید حساب کنید منم نمیدونستم دویدم بیرون و کلی جیغ کشیدم تا صدامو شنیدی و زدی رو ترمز.. کلی هر دومون تو ذوق...
-
تقدیم به شما!
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 13:35
دوران نامزدی و ازدواج خودت تولّد ِ فرزندت ازدواج فرزندت تولد نو ه ت و باد میگذره و بچه ها بزرگ میشن. اونقدر بزرگ که خودشون پدر و مادر میشن... عمو قاصدک عزیزم نوه دار شدنتون مبارک... ایشالله یه دختر ناز نازی قند عسل باشه که همیشه دوست داشتید حالا درسته بهتون نمیاد بابا بزرگ بشین ولی خوب دیگه روزگاره ! بابا بزرگ قاصدک...
-
روزتون مبارک!
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 16:59
روزتون مبارک برای پدرو مادر عزیزم.... برای عموقاصدکم...... برای خانوم معلمی مهربانم.... برای پرستوجانم........ و برای دوستانم که هر کدوم به نوعی برای من یک معلم بودند
-
بخشی از زندگی ام!!
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 22:17
سه سال یا شاید هم بیشتر از وبلاگ نویسی من می گذره. در این مدت حرفهایی که سالهای سال توی دفترچه خاطراتم می نوشتم برای خونده نشدن، اینجا می ذارم برای دیده شدن. تواین مدت تا این لحظه که این پست رو مینویسم ۱۵۳۲۸ نفر پا به این حریم گذاشتن یعنی اگر من همینطوری به نوشتن توی دفترچه خاطراتم که دارند خاک می خورند اکتفا میکردم...
-
حتما خیری توش هست!!
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 16:08
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد...
-
هرکه بیندهمچو من شیراز را فصل بهار/بی شک پشت پا به هر دیار میزند
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 09:16
اینجا " شیراز" است . نه فقط شهرشعر، شعر شهرها... شهر شاهان و شهر شاعران و شهر من و ما شهر گل سرخ هر که بیند همچو من شیراز را فصل بهار می زند بی شک از اینجا پشت پا بر هر دیار آن بهشت جاودان شیراز می باشد که باد مشک تر می آورد با خود ز هر سو بار بار از کدامین گوشۀ فردوس دارد کس به یاد دشت نرگس، باغ سنبل، آب...
-
اینم خودم تو همون منظره ها!!!
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 09:05
-
(سال نو مبارک)
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 15:01
گسترانیده سفره ای اینبار تا به رویا مرا بببینی که سین هفتم دوباره غایب بود تا به جایش مرا بچینی که سال نو اتفاق می افتد که مرا ذره ذره میبلعی دست هایی همیشه درکارند پشت این اتفاق نامرئی سلام سال 90 خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم گذشت انگار همین دیروز بود نصفه شب از خواب بیدار شدیم یه هفت سین خیلی ساده چیدیم وکلی...
-
خرابم عزیزم! همین کافیه!
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 14:15
چرا پس من اینقد دلم روشنه؟ چرا حالم اینقد به یادت خوشه؟ چرا فال حافظ یه جوری میاد، که انگار قراره به چیزی بشه؟ نپرسیدی اما خرابم عزیز خرابم عزیزم همین کافیه ردیفم کن ای عطر بارون عصر ردیفم کن ای بهترین قافیه اینم تو وب گردی هام پیدا کردم....توروخدا با حال نیست!!! نحوه نشستن برخی مردهای ایرانی در تاکسی !! ایششششش!!
-
همه چی!!!!
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 01:39
یادمه دوران دانشجویی شبهای امتحان و ایام امتحان حال و هوای دیگه ای داشت. با اونکه از اول ترم به خودمون قول میدادیم که همه درسا رو برای شب امتحان نذاریم ولی بالاخره شب امتحان حجم زیادی مطلب داشتیم برا خوندن. روزای امتحانات آخر ترم وقتی خستگی فشار میاورد فکرم یه جورایی به هوس همه چی میرفت. با خودم فکر میکردم امتحان را...