و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

بخشی از زندگی ام!!

 
سه سال یا شاید هم بیشتر از وبلاگ نویسی  من می گذره. در این مدت حرفهایی که سالهای سال توی  دفترچه خاطراتم می نوشتم برای خونده نشدن، اینجا می ذارم برای دیده شدن. تواین مدت تا این لحظه که این پست رو مینویسم ۱۵۳۲۸ نفر پا به این حریم گذاشتن یعنی اگر من همینطوری به نوشتن توی دفترچه خاطراتم که دارند خاک می خورند اکتفا میکردم حداقل از زمانی که این وبگذر رو گذاشتم و آمار کمی دستم اومده ۱۵۳۲۸ ارتباط رو از دست می دادم. از این تعداد حتما چند نفر رهگذر بودن. اشتباهی گذرشون به اینجا افتاده و تا فهمیدن که این کلمات از جنس ادبیاتشون نیست، پنجره وبلاگم رو بستند و و رفتن. بعضی هم طی وبگردی شون گذارشون به اینجا افتاده، پستی خوندند و نظری نوشتندو دیگه همدیگه روندیدیم.  بعضی از دوستان  هم بودن که بیشترازاون که می قصد خوندن داشته باشند میل به خونده شدن داشتن و اتفاقا خیلی وقتها این کارو براشون انجام دادم. نمیدونم شاید این یکی از رذایل اخلاقی بدی هست که در وجود من و متاسفانه بعضی هارو علی رغم اینکه خیلی دوست دارم دوستشون داشته باشم ولی ندارم و چون خیلی وقتها رک بودن و دل شکستن برام سخته هیچ وقت بهشون نگفتم  اون ها هم میان و نظر میذارند و من هم متقابلا میرم.حتی خیلی وقتها دل شکستن هاشون رو هم تحمل میکنم!.. اما در این میان دوستانی هستندکه با خوندنشون بغض کردم، احساس همدردی کردم، خندیدم، سر مست شدم. وجودشون بهم آرامش داده و بودنشون خیلی از حس های خوب که از ته دل بوده و شاید هیچ دوست حقیقی نتونسته این حس هارو بهم بده دوستان دیگری که ردپایی از خود به جا نمی ذارند آروم و بیصدا میان و سرکی می کشن و می رن...و به دلگرمی حضور همه ی این دوستان هستش که با وجود سختی هایی که وجود داره به نوشتن در  دفتر مجازی ام ادامه می دم.

...دوستیهای اینجایی خیلی متفاوته. این دوستها را شاید هیچ وقت نبینی و شاید هم هر روز از کنارشون بگذری بدون اینکه اون هارو بشناسی... و شاید روزی هم با اونها روبرو بشی دقیقا همین ابهامات این فضا را برامون دلنشین می کنه. اینجا آدمها  نه شناسنامه میخان و نه دنبال رتبه ی اجتماعیت هستند...تو روتنها به خاطر خودت و روحیات و اخلاقیاتت می شناسن و می خونن... و خداراشکر میکنم که هستند هنوز آدمهایی که دغدغه ای جز دغدغه نون شبشون رو دارند و میتونند تو این روابط مجازی که از ارتباطهای حقیقی حقیقی ترند...شرکت کنند... 

من این گروه دوستی مجازی ام رو خیلی دوست دارم ...  

پی نوشت: 

-راستش اون موقع که این پست رو نوشتم یه خورده تلخ بودم یه سمانه تلخ شده که با یه من عسل هم نمیشد خوردش..  

-الان اما غمی نیست جز دوری از گردالی هاممممممممممم   

-این هم به سبک باران جان :

¤ اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر¤  

¤ کی میشه ما کوچه پس کوچه های مدینه و بیت الاحزان تو را ببینیم بانو؟¤  

-نمی دونم چطور بوده که من چندتا از کامنتهای پست قبل رو که دوستان زحمت کشیده بودند الان دیدم و متاسفانه جواب ندادم..ممنون از همه گی که به یادم بودین.. 

وای شماهاچقده مهربونید ...اگه من دوهزارتا پست عاشقانه بنویسم و تقدیمتون کنم باز هم در مقابل مهربونی هاتون ناچیزه به خدا ..به قول عمو قاصدکم عذرتقصیر

  

نظرات 23 + ارسال نظر
Nima سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ http://apathetic.blogsky.com/

محمد مهدی سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
دووووووووووووووووووووووووم
به روایتی هم اووووووووووووووووووووووووول برا دلخوشی خودم

سلامممممممممممممممممممممممممممممممم
همون اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
مباکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

محمد مهدی سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سمانه خانم
میشه ما را جز اینا قرار بدین لطفا «دوستانی هستندکه با خوندنشون بغض کردم، احساس همدردی کردم، خندیدم، سر مست شدم. وجودشون بهم آرامش داده و بودنشون خیلی از حس های خوب که از ته دل بوده و شاید هیچ دوست حقیقی نتونسته این حس هارو بهم »
خدا کنه جزو اینا باشیم.
ایششششششششششششششششش اگه ما جز اینا نباشیم

خب اونایی که هستند میدونند دیگه..معلومه که هستید جناب سامع
شما برای همه ما عزیز و بزرگوارید ....

(ایشششش این به جای گل هستش هااااا )

محمد مهدی سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

خدایییییییییییییییی خودت پایان همه ی خوبیهایی
ایششششششششششششششششش با این گردالی ها کشتی همه را
خوب براتون می خرند دیگه

نظر لطفتون جناب سامع
بعدشم به قول عمو قاصیم دل به دل تونل زده..

اون وقت میدونم این گردالی ها رو که خرید دیگه برام نمیخره...

ایشششششششششششششش
دیگه بد سابقه شدم

فاطمه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ

سلام اجی جونم..

بمیرم واست حالا واسه یه گوشواره اینهمه ناله وزاری میکنی؟دنیا ارزش نداره ها؟

تو وب مامانیم گفتم ایشا..بهترشو میخری حالا هی نشین وگریه بکن


من بعد ازخوندن پستت باور کن اشک اومد تو چشام

اینکه واقعا هممون یه شانسی که تودنیای نت اوردیم اینه که دوستامون یکی ازیکی بهتر وعزیزترن

ما رو بخاطر ظاهر و اونی که داریم نمیخوان واینقده با همدیگه راحتیم که هرحرفی رو میتونم بی پرده بزنیم واونا هم مثل یه دوست واقعی باهامون همراهی میکنند!


من دوتا دوست واقعی دارم دردنیای واقعی ولی اینقدرا باشون راحت نیستم که حرفاموبزنم ولی به شماها چرا میگم!

وحس میکنم این ارتباط ودوست داشتنها دوطرفه س!وهمچین داشتن ابجی گلی مثل شما برام یه نعمته


این تلخیت حتما بخاطرگوشوارته نه؟من یکی زیاد اهل طلا نیستم فقط یه گردنبند دارم که یادگاریه مامانمه وخیلی دوسش دارم(الان فکر کنم قیمتش بالارفته)وبخاطر مامانم همیشه گردنمه با یه گوشواره که ست گردنبنده!چندین بار از گردن افتاده ولی پیداش کردم باورت نمیشه۳بارگمش کردم!ولی هربار بطور عجیبی پیداش کردم..اینا رو گفتم که حتما گوشوارت برات ارزشمنده که اینقده غصه شو میخوری درسته؟

پیداش میکنی من مطمئنم

کامنت طولانی دادم نههههههههه؟

سلام آبجیمممممممم
آبجییییییییییییی دارهههههههههههههههههه
من گردالیمووووووو میخاممممممممممممممممممممممممم

خب بهترشم بخرم به دلم نی.. من باید همون گردالی های خودمو پیدا کنم
قربون اشکات خانوم طلا
داداش کوچیکم یه مدت مریض شده بود... همش ۲۴ ساعت پشت سیستم مینشست از بیکاری... خلاصه نشسته بود یکی یکی به لینکهای من نگاه کرده بود و میگفت سمانه عجبببببببببببببببببب
دوستایی داره..
اونا اینقده خوب هستند که برای سلامتی پدر یکی از دوستاشون ختم قرآن گذاشتند..
فکرنمیکردم تو دنیای مجازی هم ازاین جور آدما پیدا بشه..

جیگر دوستام که یکی از یکی گل تر
من کلا تو پیدا کردن دوستای خوب شانس دارم
ابجی خودتم نعمتی...
نه تلخیم برا گوشواره نبود آبجی
برا گوشواره تلخ نیستم گریه هووو ام
ایشالله هیچ وقت یادگار مامانیت گم نشه آبجی...
روحش شاد باشه...
نه والله صرفا جنبه مادی قضیهههههههههههه

خودت میدونی که عاشق جمع کردن برق برقیم..

خدا از زبونت بشنوههههههههههههههههههههههههههههههههه
آبجیییییییییییییییییییییییییییی
ایشش جواب من که طولانی تره ممنون‌

فاطمه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ق.ظ

تقلید تقلید اونم ازمامانی من؟بیام گیساتو بکشم؟؟؟؟


ودراخر تسلیت میگم شهادت بی بی دوعالم

آخ جووون گیس کشون
منم تسلیت

قاصدک چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ

سلام سمانه ی عزیز و گردالی

خب مگه خودت نگفتی همین فاطمه خانوم که کامنتش بالاسرمه! و الحق و شکسته نفسی نخوام بکنم تاج سرند!مگه نگفتی با اون بسته سفارشی گردالیت کرده؟!!.
بگذریم.
راستش من تا دیدم آپ کردی گفتم وامصیبت! .کی حالا میتونه اشکای دختروووی برق برقی زده! را تحمل کنه؟!!گفتم حتما آپت برا گم شدن گردالی هاست ولی خیلی خیلی خوب تونستی بر امیال دنیوی و مادی که ارزشی نداره! غلبه کنی و بیای حقایقی را قلمی کنی
آفرین به دختروووی مجازستان که تونست ثابت کنه طلا اصلا براش ارزشی ندارهمگه نه؟؟!!

خب بقول آقای سامع.بابااااا همونکه گردالی را خریدبازم برات میخره.کافیه دوسه بار براش ایششش فیشش کنی
خدا به آقا امیر صبر عطا کنه.بخصوص وقتی دخترووو یک گرم از ۲۰ کیلو طلاهاش گم بشه
..
سمانه جان.همونطور که قبلا خودت برام گفتی و گفتم! اوائل که اومدیم شاید اصلا نمیتونستیم باور کنیم کسی تواین دنیای مجازی هم میتونه نقش دوست و علی الخصوص دوستهای جانی و نه نانی! را برامون ایفا کنهاما بعدها ثابت مون شد که چه بسا بیشتراز دوستان بیرونی بهمون نزدیکند و البته غمخوار یکدیگر.
برای منکه بارهای بار ثابت شده.اما چون اینجا با تو دارم حرف میزنم الان یاد شب ازدواجت افتادم که خداوکیلی نه تنها من بلکه تموم دوستان مشترکی که تووب خانوم معلم برا دل خودمون دور هم جمعه شده بودیم! حتی باوجودی که اون شب چندنفری مون هم خیلی کار داشتند اما انگار به یک مجلس حقیقی دعوت باشن هرجورشده تندوتند سرمیزدند و شادی میکردند و یک دنیا برات آرزوی خوشبختی و سلامتی و موفقیت میکردند.یادمه که باران عزیز مهمون داشت و پرستوخانوم هم گویی درگیر تدریس و یا اگردرست یادم باشه درگیرو دار خونه جدیدش بود اماهرساعت یکی دوبار میاومدن وب خانوم معلم و کلی هم باخودشون شادی میاوردند.
باورت میشه که اون شب جزو معدودشبهایی بودکه من حتی اشک توچشمام جمع شده بود؟
اینا را برای تکمیل حرف خودت زدم و اینکه آدم اصلا نمیتونه و اجازه نداره بگه دوستان مجازی..خب مگه ازیک دوست واقعی چه انتظاری آدم داره که اینجا برآورده نمیشه؟!!.اینم بارهاگفتم که تودنیای بیرونی مگه دوستان مون را درهفته چندساعت میبینیم؟.خب وقتیکه دوستان وبلاگی رابیشتر میبینیم حتما نقش مهمی در زندگی مون هم دارن.
من اوائل باخودم میگفتم هروقت اراده کنم میتونم راحت بذارم برم.اما الان چندوقتیه که میبینم واقعا دوری از دوستان وبلاگی برام مثل دوستان بیرونی سخته و طاقت فرسا.چه برسه دوری از خانواده وبلاگیم(نگفتم مجازی هااااا!) آخه یه بارگفتم خانواده مجازی.ته تغاری کلی دعوام کرد
ببخش زیاد پراکنده گویی کردم.
فقط خواستم چندکلامی درباب سخنانت گفته باشم که البته خودت به اختصار و خوبی گفته بودی
همیشه برات آرزوی سلامتی و شادی دارم.
گردالی ها دست یافتنیه. دم را دریاب که مثل ابرها درگذرند
پی نوشت:
میرم بسوی اون دیاری! که توش منو تنها نذاری
(اینم بگم که:خب من بخانوم معلم هم گفته بودم میخوام آهنگ فرامرزاصلانی را بذارم تووبم.اسپیکرهام همیشه خاموشه شبها..نمیدونستم تو هم همینو گذاشتی که!!
به من چه؟؟!!..من هفته آینده همین آهنگو میذارم تو وبم.چون تو گوشیمم دارمش
خب مگه آهنگ در باره مو ! و پیچش مو دیگه گیرت نمیاد رفتی آهنگ برا دیار! گذاشتی؟؟!
این آهنگ مختص دیارقاصدک.مهر و قریب غرریبه ولاغیر!
شب و روزت خوش.یاعلی مدد

سلام عمو قاصی عزیزتر از جان (شما فرض کن اصلا دوسه صفحه قلب مختص خودتون اصلا ایششش)
خب گردالی شدم(دست آبجی دردنکنه بده خوشتیپ شدم ایشش ) یه گردالی هم شوهر از جان از ذوق گردالی شدنمون خرید برامون که گردالیم گم شد
والله عموجان غلبه نکردیم اشارت هم شده و این آپ مربوط به قبل از گم شدن برق برقیه....

فقط نکته ش به اینه که به علت دوری از مامی جان..
جز نت و شماهاااا هیشکی نمیتونست این دخترووی برق برقی زده رو آروم کنه..
نه خیرمممممممممممممم عموهووو ارزش داره خوبم داره...
قربونتون بره دختروووتون خیلی زحمت کشیده بودین اون شب
همه دوستان مشترکمممممممممممممممون هم خیلی زحمت کشیدن اگه ازدواج نکردند ایشالله تو عروسیشون بقیه هم عروسی بچه هاشون جبران کنم..
منم بعدا اومدم دیدم کلی اشک دلمه بست تو چشام...
از این همه زحمتی که همه گی کشیده بودین..
چقده جاتون تو مهمونی عروسیم خالی بود.. و دلم میخاست همه گی بودین ...


شما یه بار دیگه هم اشک جمع شده بودا(این دونه دونه اشکاتون خیلی برامون عزیزه بپا یه وقت نریزه ایشششش)
البته حق با ته تغاریه منم نباید مینوشتم . اون موقع کلمه دیگه ایی به ذهنم نرسید خب
چشممممممم
اوههههههههههههههههههههههههههههه
عموهووو من یه ماهه این ترانه رو گذاشتم فقط نمیدونم چش شده انگاری سوزن توش گیر کرده
خب باشه با اینکه خیلی این ترانه رو دوست دارم ولی چون شما میخاین هر چی که بیارید ما میذاریم و اینم تقدیم به خودتون
الهی بگردم این شکلک ذوقی رو
ایشششش اینجا هم دیار سمانه ست....

ممنون عموجانم زحمت کشیدین..

قاصدک چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ق.ظ

ماشالله به خودم
الان که ارسالش کردم دیدم چقدررررر حرف زدم هااا
تازشم..درود بر آسمان خودمون که اینقدر سخاوت منده
بلاگفانیست که بگه زیاد حرف زدی برو. کامنت بعدی
مگه نه دختروووو؟!!!

ماشالله به عموهووووووو
و دست و پنجه ش که این همه زحمت کشیدن و مارو شرمنده
دروووووود بر اسمانون

وای که بدون شماااااا چقده تنها بودم دیگه هیشکی از آسمونمون تعریف نمیداد
آVههه عموهووووووو

مریم چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:11 ب.ظ

زهراست ، یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من

پرواز می کنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من

ما نور واحدیم ، نه فرقی نمی کند
من جای او بتابم یا او جای من

مست تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من

یک طور حرف می زند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من

علی اکبر لطیفیان
***************
سلام دخترووووووووووووووووووی عزیز
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را تسلیت عرض می کنم .

سلام خانوم معلمی من هم تسلیت میگم

مریم چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

شنیدم نقشه کشیدی صاحب 4 تا گردالی بشی !!!
الان کاررررررررررررررررر دارم برمی گردممممممممممممممممممم


ایشاللههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

alnilam چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ب.ظ http://zanooy-orooj.persianblog.ir/

سلام سمانه جونم
خوبی؟
ممنون که بهم سر میزنی
من هم تسلیت میگم این ایام رو..
عزیزم من اومدم بوشهر اون بار هم توی راهخ برگشتنه بود بهت زنگیدم حالا برگشتنه داریم میریم شیراز نمیدونم از کازرون رد میشیم؟ خبر میدم بهت اگه وایمیسادیم بلکه با لیاقت بشم و ببینمت ناز خانوم

سلام آبجی محیا
مچکرم تو چطورییییییی
منم هم تسلیت
منتظر برگشتنتم جیگری
اختیار داری لایق بدونی

alnilam چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 ب.ظ http://zanooy-orooj.persianblog.ir/

در کل مام دوستت داریییییییم!!

ما هم دوستت داریم

alnilam چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ

گردالی هات؟!؟!

گوشواره هام

مریم چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام دخترووووووووووووووووو ی عزیز
اگه تا قبل از گم شدن گردالیت این پست رو زده بودی منم می تونستم خودمو داخل دوستان یک جون در دو قالبت جا بدم ...اما الان .... !
می دونی سمانه جان چرا دوستان وبلاگی ما برامون خیلی عزیزند ؟
چون ما گشتیم و گشتیم و از بین میلیونها نفر کسانی رو پیدا کردیم که مثل خودمون فکر می کنند و مثل خودمون زندگی می کنند !
ما این حق انتخاب رو تو دنیای واقعی نداریم چون تعداد کسانی که امکان دوستی باهاشون داریم محدود و انگشت شماره و ما ناگزیریم از بین این تعداد معدود دوست انتخاب کنیم . ( البته من چند تا دوست واقعی داریم که می دونم اگه تو تمام دنیا می گشتم نمی تونستم لنگه شونو پیدا کنم درست مثل دوستان مجازی )
اگه به لینکهامون نگاه کنی متوجه می شی ما تو انتخاب دوست بسیار مشکل پسند و سختگیریم و به راحتی هر کسی رو برای دوستی انتخاب نمی کنیم این سختگیری ، هم خوبه هم بده ! خوبیش از این بابت که خیالمون راحته که دیگه از پشت خنجر کسی بهمون خنجر نمی زنه !!! و بدیش اینه که با رفتن یک نفر از دوستان ، جای خالیش رو با تمام وجود حس می کنیم !
یک نمونه ش همین قاصدک بی وفا که دو روز یک دفعه نت زده می شه !
یک نمونه ش خودت و آبجی ارشدووووووووووووت !
به جان خودم این دفعه قهر کنید یا نت زده بشید وای به حالتون !
آره ببم جان ! یک نمونه ی دیگه ش همین بزرگ عزیز که 4 روز یک دفعه ما رو تو خماری می ذاره و وبلاگشو فررررررررررررت می کنه ! بار قبل اینقدر ناراحت شده بودم که گفتم می رم هزار تا دوست پیدا می کنم تا رفتن یکیشون اینقدر بهم نمود نکنه و آزارم نده !
و اما ...سمانه جان درسته که وابستگی تو به برق برقیهات خیلی زیاده ! اما هزاران حسن داری که این یک عیبت رو می پوشونه
بزرگترین حسنت اینه که خیلی خوبی ...خیلی خیلی
مهربونی تو صدا و چهره ت موج می زنه و به خاطر همین مهربونی خیلی خیلی به دل می شینی
آهان یک عیب دیگه هم داری خیییییییییییییییییلی عمو قاصی بی وفات رو لوس می کنی !
این دو تا عیب رو اگه برطرف کنی یک دونه ای دردونه ای

سلام خانوم معلمی جونم
شما تاج سری... شما همیشه تو همون دسته ایی
یک جون در دو قالبببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب
گردالی هم خب دیگه کاریه که شده
دیگه تو جارو برقی هم گشتم نیست ...
اصلا دیگه گردالی نمیخام از این چیز کوچیکا گم میشه ..
طلا باید قلمبه باشه..
من همین یه دونه کوچولو رو داشتم اینجوری شد ایشششششش
قراره چهارتا گردالی هارو بذارم رو هم یه قلمبه بخرم..

کاملا موافقم...
خدانکنه ...یک نمونه اش خود شما یادتونه دیگه وختی میرفتید من با عمو قاصی قهر میشدم.. طفلی ببینید همیشه کاسه کوزه ها سرش میشکسته.. بمیرم..
قول میدم دیگه نت زده نشمممممممممممممم
گم شدن این گردالی ها خیریت هم داشتا من برگشتم نت برا تخیله اعصاب خوردی بعد دیگه دلم نیومد موندم
ای بابا مگه جناب بزرگ هم مثل خودمونه
نظر لطفتون خانوم معلمی ..
اگه قرار بر دل مهربون و صدای مهربون و قیافه مهربون باشه..
خودتون که قابل وصف نیستید..

اصلا این ترانه هو تقدیم به شما خانوم معلمی مهربونم..

خودت قند و نباتی شکلاتی عسلی یا که شیرینی که به دل اینجور می شینی
به قول پرستوجون هم توت فرنگی
قربون عمو قاصیمممممممممممممممممممم
خانوم معلمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
اگه عمو قاصیمو لوس نکنم پس چی کار کنممممممممممممم

اولیش رو به چشممممممممممممممممممممممممممممممممم
ولی دومی رو شرمنده تونم فک نکنم اصلاح شدنی باشه
خودمونیم و عمو قاصی یه دونه مون

ما اردتمندیم خانوم معلمی
شرمنده کردین والله

فاطمه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

اجی این گردالی ها به زبون خودت میگی؟؟؟؟

بیا وموشکافی کن خواهشا..

بعدش یوهوووووووووووووووووووومن جنم اومدم ببرمت

پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

اخه خانم توسو مگه جن ترس داره؟؟همش که قرارنیس ازلباس وخصوصیای زندگیم بگم یخرده ترس هم لازمه

والله آبجی دوتا گل گوش توپی بود.. من بهشون میگفتم گردالی
به زبون سمانه ایی
وووووووووووووووووووووووووووووووووووییییییییییییییییییییییییی
من مامانمو میخامممممممممممممممممممممممممممممم
آبجیییییی منو نخورییییییی
ترسسسسسسسسس نداره یعنی
خدامرگم بده دختر تو زیاد تنها نمون.. جن زده میشیاااااااااااااااااا
معلومه که ترس داره حالا که ترس نداره .. الاان از زیر میز کامپیوترت یه دونه میپره تو بغلت ببینم ترس داره یا نداره ایشششششششش
راستی نمیشه جن ها بگن گردالی ها من کجاست؟؟؟؟

پرستو پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ق.ظ

سلام سمانه ی عزیز

از وقتی که پست زیبات رو خوندم، هی با خودم فکر کدم، خب! من تو کدوم دسته جا دارم ؟؟؟؟
آیا تابه حال دل سمانه، این دخترمهربون شیطون عاشق برق برقی رو شکوندم ؟
اگر این کار رو کرده باشم که خیییییلی نامردم .
جدی میگم!
چون تو واقعاً خوش قلب ومهربونی . دوست داشتنیم هستی !
تازشم!
عروس خانومم هستی !
به هرحال شرمندتم اساسی، اگر یه وقتی، یه جایی، یه چیزی گفتم که خاطر نازکت رنجید .
بدون که خیلی دوستت دارم .

الان دارم میرم قلعه رودخان، جات خالی .
غروب میام خدمتت!!!

ایششششششششششششششش
خب معلومهههههههههههههههههههههههههههههه
پرسیدن داشت خانومی
نظر لطفته پرستوجونم..
خداکنه من این کارو ناخواسته نکرده باشم..
که شما جز خوبیتون به ما نرسیده
ای بابا پرستووووووهووووووووووووووووووو
میگم همش خوبی بودی این حرفها چیه..
منم خیلی دوست دارم...

آخی یاد اول آشناییمون بخیر..
نمیدونم چرا یوهو پرکشیدم به اون دوران
ایشالله خوش بگذره...
خدمت از ماستتتتتت
مواظب خودت باش

فاطمه جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام اجی نانازم..

ممنون بابت ارسال ادینه ها اگه نبودی کارمون لنگ می موند عجب بابایی بدی داره بخدا

سلام آبجی طلا
دست خودت درد نکنه که زحمتشو کشیدی..
سر به هوایی کرده ...
ببخشششششششششششششششششش آبجی...
جیگرکم انگاری سردرد داشته

کوثر شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ

سلام سمانه جان مهزبانم
خیلی خوب این محیط وتوصیف کردی
خوشحالم که هستی وهمچنان ومینویسی...
کنار دوستان خوب بودن آرامش بخشه.شماها خودتون با ارزشین واین خودش خیلییییییییههههههه
انشالله همیشه شیرین اشی نه تلخ
گردالیهاتم که عموقاصدک برات میخره
خب برادر زاده ها رو باید براشون دست ودلباز بود
توخودت با قلب پاکی که داری همه رو اسیر اینجا کردی...
خیلی از دوستیها گذرا هستند ولی دوستی تو ماندنیست...
امیدوارم منم توهمون لیست باشم

سلام کوثرجان عزیزم
من همیشه تو داشتن دوستای خوب شانس میارم..
یعنی این یه چیزه که بین همه زبونزد شده...
سه چهار تا دوست صمیمی و حقیقی هم که دارم همه یه دل یه جونی هستند...


از دوستای وبلاگی هم به قول عموقاصی دیگه
نگوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
یکی از یکی ماهتر و دوست داشتنی تر..
باهاشون زندگی میکنم....
ممنون خانومی نظر لطفته..
منم پراز عیب و اشتبام ..

شما هم موندنی هستی...
کوثرجان اگه یه وقت ازم رنجیدی ببخشششششششششششش

امیدوارم تو هم منو تو لیست دوستات بذاری خانوممممممی

کوثر شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:41 ب.ظ

من دوسه روز پیش اومدم اینجا ولی پست جدید نبود...
ببخش دیگه این دوروزه نبودم

بود عزیزم شما رفته بودی پست قبل
اختیار داری..
خوش آمدی

کوثر شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:42 ب.ظ

ماشالللللللللهههههههه عموقاصدک چقدر طولانی نوشته
عموانگشتات درد نگرفت؟؟؟

ماشالللههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
عمو قاصیمه دیگهههههههههههههه


کوثر یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ


دوستت دارم

باران دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:30 ب.ظ

سلام سمانه جون
وایییییییی شرمنده که اینقده دیر رسیدم باید ببخشی منو
در ضمن شیرین عسلا که تلخ نمیشن !
همه ی گفتنی ها گفته شده ودوستان زحمتش رو کشیدن منم فقط میگم که خوشحالم از اشنایی با تو نازنین ویاداوری دیدارت همیشه برام از بهترین خاطرات بوده
دوستی مجازی که حالا دیگه حتی از فامیل بهم نزدیک ترششدیم و بیشتر از هم حال وروز هم خبر دار یم این باعث خوشحالی منه ...
راستی این شبها خیلی یادت میکنم سریال کانال یک
شا دختروووو رو میبینی؟

باران دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:35 ب.ظ

میبینم که سرقت سبک هم میکنی

حالا کی رفته سفر؟

شاد باشی همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد