و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

عنوانش دلتنگی برای دوستامه

woman green mirror

 صبحی می‌رسه که بیدارمی شی و میببینی دردی که مدتهاست اونجا بوده از سر و از بدنت رفته. می‌تونی از جات بلند شی، چرا که اون وزنه‌های هزار تـُنی رو از دست و پاهات باز کردن. اون حفره‌ای که در سینه‌ات بوده و باد و باران از آن می‌گذشته، بسته شده. می‌بینی بعد از این همه وقت هوس غذایی رو کردی، هوای دیدن کسی روداری،  آهنگی هست که باید هزار دفعه بشنوی. ابرو برمی‌داری، خط چشم می‌کشی و با آن زن ژولیده‌ی ‌در آینه آشتی می‌شوی.
صبحی هست که با همه‌ی جانت، «بدلی» بودن همه‌چیز را دانسته‌ای. اما خیال می‌کنی هیچوقت اینطور، اینطور با ولع، گرسنه‌ی این زندگی نبوده‌ای.

دلم برای دوستان مجازیم تنگگگگگ شده بود...(مجازی که نه واقعی اما دوراز دسترس)

شاید زیادی به این دنیا چسبیدم و تو روزمرگی هام غرق شدم..

شاید برای برگشتن به اینجا یه دل بزرگ و وارسته لازم باشه

شاید پیدا کرده باشم شاید هم نه

ولی میدونم روز برگشتم به این فضا روزی است که مثل گذشته ها دوباره یه دل صاف و بزرگ پیدا کنم ..

یاد گذشته هام بخیررررر

همیشه به یادتونم

(متن اولی از خودم نبودفکرکنم از مونا زنده دل بوده )

نظرات 11 + ارسال نظر
کوثر سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام عزیزمممممممم
خوبی؟
دختر خوب خب ما هم همیشه دلتگتیم ومنتظر برگشتنت؟!!
وااقعا سمانه دلت برامون تنگ میشه؟
خیلی دیر به دیر میای خب

متن قشنگی بود.خب خودتم به همین قشنگی وساده ای مینویسی!
گاهی اوقات حرفای دل ما به زبون دیگرون جاری میشه
خوشحالم از بودنت

کوثر شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:40 ب.ظ

چجوریاست که مریم بانو اینجا نیودن هنوز؟؟؟

مریم شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ

سلام
سمانه جان من تازگیها به تو سر زدم نمی دونم چرا پست جدیدت رو ندیدم ؟
یک روز آقای ستاریان به من گفت چرا پست جدید نمی ذارید خیلی وقته آپ نکردید
براشون نوشتم من تازگیها آپ کردم
و بعد ازشون خواستم کلید کنترل و F5 رو همزمان پایین نگه دارند تا صفه ی وبلاگم براشون رفرش بشه
ظاهرا همین بلا سر خودمم آمده بود !
خوب شد کوثر بهم گفت پست جدیدی گذاشتی
خوبی دخترووووووووووووووووی عزیزم [قلب]

مریم شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:59 ب.ظ

بعضی از آدم ها ان قدر نگاهشان ،چشم هایشان ، دست هایشان مهربان است ..که دلت می خواهد یکبار در حقشان بدی کنی و نامهربانی تا ببینی نگاهشان،چشم ایشان،دست هایشان وقتی نامهربان می شود چگونه است
در نهایت حیرت می بینی مهربان تر می شوند انگار !
بدیت را با خوبی و نامهربانی ات را با مهربانی پاسخ می دهند !

سمانه جان بدون شک تو یکی از این آدمهای خوب و مهربونی
کاش یک روز برگردی ...نه مثل الان ها ! ...مثل قدیما !
اگه بدونی چقدر دلم می خواد همه تون پررنگ بشید

کوثر شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ب.ظ

کوثر جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:13 ق.ظ

سلام عزیزم.یلدات مبارک

مریم پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام سمانه جان
کجا رفتی دوباره ؟ دلمون برات تنگ شده

مریم سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام سمانه جان
خوبی ؟
قالب نو مبارک
این قالب از قالبهای قبلیت خیلی بهتره بخش نظراتش هم قشنگتره کاش قاصدک و آقای ستاریان هم از اینجا قالب انتخاب کنند .

باران جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام سمانه جونم
یادش بخیر روزای شادی رو درکنارهم داشتیم نه اینکه الان نداریم،داریم ولی دیگه کمترکنارهم هستیم که اونم اکشال نداره عوضش درکناردیگرعزیزانمون هستیم
الهی همیشه شادی وسلامتی باشه
ببینم خانوم خانوما خونه تکونی رو شروع کردی یا نه؟
فکر کنم بعد ازعید بیایی واینو بخونی اونوقت کلی میخندی

مریم شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام خانم گل
قالب نو مبارک ...دلم برات خیلی تنگ شده

باران سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام
پس حسابی مشغولیییی
الهی همیشه سلامت باشی وشاد خوش بگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد