و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

من زنم !

 دوشنبه ها را دوست دارم. چون از روز دوشنبه حس می کنم دیگر «اول هفته» نیست! از روزهای اول هفته بدم می آید و هرچه هفته جلوتر می رود روزها را بیشتر و بیشتر دوست دارم. سه شنبه روز امیدواری است، چهارشنبه روز شادی، و پنجشنبه روز سرخوشی. دوست دارم تقویم همیشه روی چهارشنبه و پنجشنبه می ماند و جمعه هرگز نمی آمد. فقط امیدش وجود داشت!دقیقا مثل روزهای آخر اسفند! چهارشنبه می شد پنجشنبه، و پنجشنبه می شد چهارشنبه و همینطور الی ابد. اما هر پنجشنبه ای منتظر جمعه بودیم در حالی که معلوم نبود کدوم پنجشنبه جمعه می شود! 

  من زنم

وقتی خسته ام 

وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم

شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض است     

یلدای ما..

گاهی اوقات بعضی حسها هستن که نمیتونی با احدی تقسیمشون کنی. البته اولش خیال میکنی که می تونی بامادرت همسرت و یا دوستت در میون بگذاری امابعد، خوب که فکرش رومیکنی می بینی تو در این حس با احدی شریک نیستی و باید خودت به تنهایی تحمل کنی هم اون رو هم هرچیزی روکه به اون مربوطه ! فکر اینکه بعدش چی میشه یا نکنه یه وقت.، چه کنم اگر فلان جور شه یا چه کنم اگر فلان جور نشه و و و مغزت رومی خوره اماتنها کاری که از دستت برمیاد نگاه کردن هستش که از ظاهرت چیزی پیدا نباشه  

 

۱. برای یلدای امسال از یک ماه قبل با فامیل های مادری برنامه ریزی کرده بودیم که شب خوشی داشته باشیم و برای احترام فقط یه سر کوتاه به مادر شوهر جان بزنم و برگردم.. 

درست شب قبل از یلدا مادر شوهر زنگ زد که فردا میایم خونه تون نزدیک بود سکته کنم.. 

امیر هم کلی دلش به حالم سوخت و مجبور شد مادر جانش رو برای روز جمعه با کلی تشریفات دعوت بگیره که یه وقت ناراحت نشه از اینکه عروس خانم قراره یلدا رو با فامیلهای خودش بگذرونه

خلاصه با اینکه رفتم ولی اینقده کار برا مهمونی فرداش سرم ریخته بود که تو مهمونی یه لحظه هم بهم خوش نگذشت و مجبور شدم خیلی زود برگردم تازه جمعه اش هم از پنج صبح بیدار بودم..

ایشششش اینم از یلدای امسال ما....

ببخشید با تاخیر امیدوارم یلدا به همه دوستان عزیزم خوش گذشته باشه...