و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

تسلیت!! به شما ی خیلی عزیز!

ماهیچ ترین حباب این دریاییم

افسانه ای از گذشته وفرداییم

چون سایه که هست ونیست از بود ونبود

پیداشده انچنان که ناپیداییم  

 

عموقاصدک عزیزم    

درگذشت پدرعزیزو گرامی تون رو تسلیت میگم لطفا ما رو در غم خودتون شریک بدونید 


از خداوند براى شما صبر و براى ایشون آمرزش مى طلبم


  

بدون شرح!!!!

    

 

 

     

 

  

 عشقولانه نوشت : 

تو اون جا و من اینجا !! امان از درد دوری 

امان! امان! امان!

زندگی شیرین است!!

v7ehnchoonqjr00m9mh.jpg
                                 
                                   شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم 
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
 
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست

ورود آقایان ممنوع!!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

به بهانه پست مورچگان جناب سامع !!

چندشب پیش فرصت کوتاهی گیر آوردم و مثل همیشه به دوستان سر زدم. خیلی عجله ایی برروی وبلاگ دیار قریب غریب هم کلیک کردم یه پست نسبتا طولانی بود که دلم نیومد عجله ایی خونده شود و موکول کردم به یه فرصت بهتر.. 

تا اینکه آخر شب دوباره از فرصت استفاده کردم و فقط این وبلاگ رو باز کردم و شروع کردم به خوندن برگی از زندگی جناب سامع .. 

بعد از خوندن اینقدر دلم گرفته بود و منقلب بودم که گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به یه دونه خواهر که میدونم شبها تا دیر وقت بیداره و براش ماجرارو تعریف کردم آدرس جناب سامع رو گرفت و با خوندن اونم حالی به حالی شد ولی خوش به حال اونکه میتونه احساساتش رو حداقل تو شعرهاش بیان کنه.... 

تقدیم به جانبازنخاعی عزیزجناب محمد مهدی سامع

  

توفصل نرگسیم و هوای لاله دارم
دلت رو آسمون کن که قصد ناله دارم
کجای راهتونین ملت انقلابی
که خونتون نبوده توهم سرابی
یه نسل سومی بود کنار نسل دوم
یه نسل اولی بود کنار نسل سوم
میون این همه نسل دنبال چی میگردیم؟
چرا همیشه اما دچار فصل سردیم؟
تازگیا گلوله از بغلم رد شده
میخوام بگم واسه چی حال دلم بد شده
...
میخوام بگم یه مورچه گوشت تنش رو خورده!
گوشت تنش رو خورده اونی رو که نمرده!
نشسته اینجا ولی بیخبر از حالشیم
هفته و چهلمش رفت...منتظر سالشیم
با دستای نوازش هی اونو خاکش کردیم
خونی که تا همیشه به قلب پاکش کردیم
نشسته توی خونه اونی که شیرمون بود
جونش رو زود گذاشته وقتی که دیرمون بود
همیشه بین درَه یه پل باید بنا شه
برای جا نموندن یکی باید فدا شه
نهال سربلندی با خون کی قد کشید؟
بین نهال و خونا مگه میشه سد کشید؟
قصد گله نداشتم نوشته هاشو خوندم
سوخته دلم اگر که دلی رو هم سوزوندم
ترانه ای نوشتم مسکَن دردمه
اگرچه اون نوشته:تا همیشه سردمه
تایاد دارم همیشه بهمنا شادیمونه
از بچگی میگفتن دشمن ِعاصیمونه
تو مدرسه با کاغذ جشنای رنگی داشتیم
سرودا و ترانه ...جشن قشنگی داشتیم
از بقیه شنیدیم حتی اگه ندیدیم
زاده انقلابیم اگر چه دیر رسیدیم
بچه بودیم و جنگو خاطرمون نمونده!
جوونیمو ودشمنِ کافرمون نمونده!
گاهی سرک میکشیم به خاطرات جنگی
گاهی نگا میکنیم به کاغذای رنگی
یه وقتی برمیخوریم به حرفای نباید
یه وقتی داد میزنیم حرفایی رو که باید
همیشه تو کتابا جای سه نقطه خالیست
تو تقویما سه نقطه به معنی یه سالیست
رسانه ها و اغلب سه نقطه های جمعی
سه نقطه های چشمی سه نقطه های سمعی
همیشه این میونه حرف نگفته ای هست
تو حرفای نگفته همیشه نکته ای هست
برای روشن شدن خورشیدو قرض گرفتم
مخاطبای روشن شما رو فرض گرفتم 

پی نوشت: 

این شعر رو تو جشنواره فجر شرکت داده... 

جناب سامع و عمو قاصدک عزیزم خوشحالم که نظرم نسبت به خیلی چیزها عوض شده و همه این ها رو از آشنایی با شماها دارم... 

البته نه فقط من بلکه کل خانواده م