جاتون خالی این روزها در حد شیرینی برد تیم ملی همش خوش میگذره!!! تلویزیون ما که اعلام کرد برده. حالا شما چیز دیگهای دیدید یا شنیدید امر جداست دیگه تقریباکلیه پاساژهای شیراز و بندر گناوه را فتح کردیم!!!... خوب دیگه میدونن همه که یکی از عشقهای همهٔ خانمها به ویژه بنده خریده! یعنی وقتی تا سر حد مرگ غصه دارم،برم خرید همه چی در عرض یه ساعت حل خواهد شد و دنیا به کامم میشه... از پا و کمرهم میافتیم ها اما چه میشه کرد زن هستیم و صبورالبته از کل خریدها هنوز به فقره طلا نرسیدیم شاید هم اصلا نرسیم...
بگذریم اولین چیزی که خریدم کمی حالم خوب شد، دومین چیز کمی بیشتر از کمی چون خرید دومم در دلش چند کالا داشت... بعد جالب اینکه از خریدهای دخترخاله هم من ذوق میکردم... چون اصولاً من از خریدن ذوق میکنم نه از چی خریدن یا برای کی خریدن... یعنی برام مهم نیست برای خودم حتما چیزی بخرم چه بسا همیشه برای عزیزترین هام خرید کردن رو به هرچیزی ترجیح میدم...کلا هدف از این پست یه پیشنهاد بودبه دوستای عزیزم(خانوم هارو میگم هااا)حتما سریعتر خریدن هاتون رو آغاز کنید حالتون جا میاد هااا..دوپینگ میشید اساسی برا ادامه خونه تکونی
پی نوشت:
..ذوق عید تمام وجودمو گرفته امسال ذوقم خیلی بیشتره انگاری قراره همراه با سال جدید من هم کاملا دگرگون شم
..خانوم معلمی اینم پست جدید ببخشید دیر شد.. خب دلیل تاخیرم رو دیگه خودتون متوجه شدین.. از همه دوستان هم معذرت میخوام یه تصمیم آنی بود
دیدی!؟
دیدی چه ساده از شب و ستاره
سخن گفتیم؟!
دیدی چراغ معرکه تا صبح نپایید!
حالا دیده بیار و
دریا ببار...!
یاد تمام روزهای خو ب بخیر!!!!
پی نوشت برای دوستان بی نهایت عزیزم میدونم خیلی زود دلتنگتون میشوم:
شاید حتی گفتنش لازم نباشد
وقتی سمانه یه پست اینجوری میذاره برای دوستایی که
که می دانید و می دانیم خیلی خیلی خیلی برایش عزیز هستند
یعنی دیگه حتما جوری شده که باید برای یک مدت موقت هم که شده از دنیای مجازی فاصله بگیرد باشد
نه!
این وبلاگ تعطیل نمی شود
من از دنیای مجازی کنار نمی کشم
فقط یک مرخصی چندماهه می خواهم
کسی توجه نکند لطفا
فقط نخواستم
بی خبر بروم
بی احترامی کنم به دعوت و محبت دوستانم
عادت نداشتم به بی جواب گذاشتن آدم ها
- عذاب وجدانش عذابم را دوچندان می کند-
فقط خواستم
بی احترامی نباشد
وگرنه شاید گفتن این حرفها هم نیازی نبود
دوستتون دارم...خیلی خیلی صادقانه...
خیلی راحت پیش آمد...با یک عدد جرم گیر، یک لیوان سفید کننده، چند پر پودر لباس شویی... داشتم فکر میکردم که چه دست و پایی زدم برای زنده ماندن...آدم گاهی فکرمیکنه چه راحت بود اگر همه چیز تمام میشد... فکر میکنی خستگی های تنت وتمام افکاری که هرروز جلو چشمهانت رژه میروند تمام میشود خب نشد...گلو درد دارم هنوز...
احساس کردم مرگ را دیدم...زرد بود عین رنگ جرم گیری که ریخته بودم کف ظرفشویی، حس خیلی بدی نبود کمی بدبو بود فقط...یک آن دیگر هیچ نبود...من بودم و من...پاهام به حدی بی جون بود که خودم رو روی ظرفشویی انداختم و سرم رو به زور برگردوندم تا بگویم کمک... وقتی همه در یک قدمی بودند...ناتوانی در مرگ را حس کردم...عزرائیل را میگشتم نبود که نبود... گلوی گرفته ام به خس خس افتاد...نفس هایم هم بالا نمی آمد...برگشتم به چندماه پیش لحظه تصادف که با زهم همچین حسی داشتم...حالا دیگر نفسم هم بالا نمی آمد...راه بینی جواب نمیداد دهانم بدمزه بود...مزه مرگ هم عجب چیزی است ها!!! ..
با هزار زحمت شروع به سرفه کردم و خودم رو به جلو در رسوندم..
*راستی در آن حال مثل دیوونه ها به خودم گفتم بیا همه را ببخش...دفعه قبل هم همینطور بود اما با این تفاوت که نمیدانم چرا اون بار فکرمیکردم امیر مقصر بوده این بار هم همه را بخشیدم هیچ کینه ایی از کسی در درونم نبود خیلی خوشحالم ازاینکه نفرتی از کسی در وجودم نیست لحظات زرد هم می تواند برای انسان لحظات خوشی باشد...حتی اگر خودم تا خرخره زیر بار گناه باشم... !!!!
کلادرسته از مرگ میترسم اما حس نزدیکی به مرگ خیلی هم بد نیست، باعث میشه آدم کلا به خودش بیاد نه؟؟
تا حالا فکر کردید برعکس چیزی که همه میگن اعتیاد چیز خوبیه! حس خوبیه... هرکی بگه نیست الکی گفته ..چون به نظرم پایهٔ اصلی انواع اعتیاد لذته! اگه این لذت نبود که کسی معتاد نمیشد... حالا اعتیاد به هرچیها! به نظرم مواد هرکس یه چیزه! اصلا به نظر من همه تو دنیا معتادن... فقط این لذت هست هست هست تا وقتی به تهش برسی، یا بشینی به تهش فکر کنی... چه به تهش رسیده باشی، چه بخوای به تهش فکر کنی نتیجه اینه که خیلی خیلی ترک عامل اعتیاد سخته ... ممکنه تو رو بشکونه، ممکنه ناراحتت کنه، ممکنه به گریهات بندازه، ممکنه به غلط کردن بیفتی که نمیخوای ترک کنی...
من هم به تو معتاد شدم... و نمیخواهم هیچ وقت بشکنم
این روزها دلم می خواهد به خدا نزدیک تر شوم...
این روزها شدیدا درگیر کارهایم هستم..
این روزها شدیدا دلم میخواهد یک نفر کنارم می بود..
این روزها خیلی شلخته و نامنظم شدم... خیلی سردرگمم!!!
این روزها اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده اینجا به بعدم دیگه داریوش می خونه
اینم آهنگت لینک دانلود
پی نوشت برای آجی عزیزم:
فاطمه جان ما سلامتی و موفقیت و شادی تورو می خواهیم.. هر جا که هستی و باشی دوستت دارم و هیچ وقت مهربونیهات از یادم نمیره