و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

خریددددددددددددددددددددد!!!!!!!!!!

 

منبع : آسان دانلود | گیگا رایانه

جاتون خالی این روزها در حد شیرینی برد تیم ملی همش خوش میگذره!!! تلویزیون ما که اعلام کرد برده. حالا شما چیز دیگه‌ای دیدید یا شنیدید امر جداست دیگه تقریباکلیه پاساژهای شیراز و بندر گناوه را فتح کردیم!!!... خوب دیگه می‌دونن همه که یکی از عشق‌های همهٔ خانم‌ها به ویژه بنده خریده! یعنی وقتی تا سر حد مرگ غصه دارم،برم خرید همه چی در عرض یه ساعت حل خواهد شد و دنیا به کامم می‌شه... از پا و کمرهم میافتیم ها اما چه میشه کرد زن هستیم و صبورالبته از کل خریدها هنوز به فقره طلا نرسیدیم شاید هم اصلا نرسیم...

بگذریم اولین چیزی که خریدم کمی حالم خوب شد، دومین چیز کمی بیشتر از کمی چون خرید دومم در دلش چند کالا داشت... بعد جالب اینکه از خریدهای دخترخاله هم من ذوق می‌کردم... چون اصولاً من از خریدن ذوق می‌کنم نه از چی خریدن یا برای کی خریدن... یعنی برام مهم نیست برای خودم حتما چیزی بخرم چه بسا همیشه برای عزیز‌ترین هام خرید کردن رو به هرچیزی ترجیح می‌دم...کلا هدف از این پست یه پیشنهاد بودبه دوستای عزیزم(خانوم هارو میگم هااا)حتما سریعتر خریدن هاتون رو آغاز کنید حالتون جا میاد هااا..دوپینگ میشید اساسی برا ادامه خونه تکونی 

پی نوشت: 

..ذوق عید تمام وجودمو گرفته امسال ذوقم خیلی بیشتره انگاری قراره همراه با سال جدید من هم کاملا دگرگون شم  

..خانوم معلمی اینم پست جدید ببخشید دیر شد.. خب دلیل تاخیرم رو دیگه خودتون متوجه شدین.. از همه دوستان هم معذرت میخوام یه تصمیم آنی بود 

نظرات 12 + ارسال نظر
قاصدک چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام
یعنی میشه من اول شده باشم؟!!

سلام عموهو شما که همیشه اولید

قاصدک چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ

اما بعد:
نوشتی که این پست مختص خانومهاست!
پی نوشتت هم مال خانوم معلمه
پس من اینجا چی میخوام؟؟!!.
فقط میگم که خوش بحالتون راحت میرید خرید!
آخه توتهران که این روزها همش میگن اجتماعات ِ دیده شده" مردم درحال خریدشب عیدند! فقط نمیدونم چرا کتک شون میزنن؟!!!
هم پول میدن و هم کتک میخورن و هم کلی نیروهای ضدشورش دور و برشون جمع میشن
اصلا هم سی آ سی نبود هاااااا
خب درمورد خرید شب عید گفتی و منم دیده هامو نوشتم
خوش باشی و سلامت.تابعد.یاعلی مدد

ایششششششششششششششششششش
عمووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
خب ببنید مردا از اپ خرید ذوق ذوقکی هم حرفهای سی یا سی گونه میسازند
عمو قاصی شما نگفتید نظرتو ن در مورد خرید روهااا..
به قول خانوم معلمی یه خونه شیک تو جردن

mohsen چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://parto.blogsky.com

سلام سمانه جان،کفتى خرید دلم اب شد‏!من عاشق خریدم،روى همه خانمهارو تو خرید کردن کم کردم.امیدوارم تو هم لذت ببرى‏!‏

سلام...
ایشالله همیشه جیبت پر پول باشه...
ممنون از حضورتون

مریم چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ

سلام دخترووووووووووووووی عزیز
ممنون که پست جدید گذاشتی
سمانه جان به مهربان همسرت هم گفتی که عاشق خریدی ؟!!!
ننوشتی چی دوست داری بخری : ظرف و ظروف ؟ لباس ؟ وسایل خونه ؟ ...
دلم برای امیر قلب قلبی می سوزه
حالا نمی شه با انجام یک کار دیگه غم و غصه ت رفع بشه و شاد بشی ؟ مثلا با انجام کارای خونه یا با آشپزی یا با گل و گشت بدون نگاه کردن به ویترین مغازه ها ؟!!!!

سلام خانوم معلمییییییییییییییییی جون
ببخشید دیر شد..
خانوم معلمی مهربون همسر بهم میگه خونه خراب کن.کاملا و به طور جامع در جریان موضوع هست..
خب میدونید من هنوز وارد زندگی نشدم..وگرنه میدونم اون موقع هم همش دلم میخاد ظرف و ظروف جدید و ایناب گیرم.. الان زیاد ذوقی برا خرید لوازم خونه نمیکنم.. معمولا هم به جز اونایی که دیگه واقعا سلیقه میخاد مامان میگیره.. بیتشر به لباس و اینا و البته طلا و چیزا برق برقیم دوست دارم..

خانوم معلمی خیالت راحت اون سرش کلاه نمیره
چی بگم والله.. البته حالا خوبیش به اینه که گاهی با خریدن یه گل سرم کلی ذوق میکنم و افسردگیم رفع میشه
امیر دیگه قلقم دستشه

مریم چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ب.ظ

سمانه جان من فقط بچگی هام اینقدر ذوق و شوق خرید داشتم ...یادمه وقتی برامون لباس یا کفش می خریدند یکی دو شب موقع خوابیدن اون لباس یا کفش رو بالای سرم می ذاشتم دوست داشتم صبح موقع بیدارشدن ببینمشون ! بعضی وقتها اون لباس یا کفش رو بو می کردم و از استشمام بوی نویی شون سرشار از لذت می شدم !
اما الان ....سالهاست از خریدن هیچ چیزی خوشحال نشدم ...به طلا و جواهر که هیچ وقت علاقه نداشتم ! می بینی واقعا به آدمیزاد نبردم .
سمانه جان خوششششششش به حالت که با خرید شاد می شی خدا کنه همیشه جیب خودت و امیر عزیز پر پول باشه و بتونی دائما خرید کنی .
....این پست تو منو حسابی به فکر فرو برد کاش قاصدک عزیز نوشته بود که خرید کردن خوشحالش می کنه یا نه ؟ حالا لباس نه ! مثلا اگه یک خونه ی بزرگتر بخره خوشحال می شه ؟
سمانه شاید من بدون اینکه خودم بفهمم رفتم جزء جرگه ی عباد و زهاد و عرفا !!!!!!!!!!!
بعدا میام نظرات دوستان عزیزت رو می خونم ببینم همه مثل تو ذوق خرید کردن رو دارند ؟
...خوشحالم که ذوق عید رو داری واقعا برات خوشحالم .

ای بابا انگاری من تو بچه گی موندم..
آخییییییییییییییییییییییییییی نازیییییی خب شما دیگه بچه گی هاتون خیلی ذوقکیتون زیاد بوده میگن عشقهای اتشین بعدش سردی میاره.. خب من بچه گی ذوقم اینجوری بود که یه روز برا خاطر لباس نوها با ذوق میرفتم مدرسه..
خب من االان خجلت زده ام خانوم معلمی خب زیادی به دنیا چسبیدمنه شما ذهنتم بازه.. ..
سر عقل که بیام.. دیگه با خرید ذوق نمیکنم خدا اون روز رو بیارم..
واییییییییییییییییی چه شود[:S027:
]
خانوم معلمی یعنی واقعا هیچی خرید خوشحالتون نمیکنههههههههههه
واقعا خوش به حالتون.. حسوتیم شددددددددددددددد
قطعا خانوم معلمی شک نکننننننننننننننننننننننننننن
البته منو اینو میدونستم هااا نذاشتم خودتون بفهمید..
ممنون که اومدی خانوم معلمی ایشالله ذوق شما هم بیاددددددد

مریم چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ

چقدر خوبه سمانه جان اینقدر ذوق داری
خیلی بامزه گفتی که به چیزای برق برقی علاقه داری !!! الهی ! چه کم اشتها !
فکر می کنم بیشتر دخترها اینقدر به خرید علاقه دارند !
دختر خواهرم همسن و سال توست به من می گه خاله دوست دارم تمام شالها و مانتوها و کیف و کفشهای دنیا رو بخرم !
اگه بدونی چند تا شال داره ؟! چقدر لباس داره ؟! من نمی دونم این همه لباس رو چه وقت می خواد بپوشه ؟!
سمانه خیلی این صداقتت رو دوست دارم این که نوشتی حتی با خرید یک گل سر هم ذوق می کنی برام خیلی جالب بود .
خدا کنه همیشه همین طور بمونی
راستی کامنت قاصدک عزیز هم خیلی جالب بود ! ( گل )

خب خانوم معلمی برقشون هوش رو از سر آدم می پرونه
وای خانوم معلمییییییییییییییییی منم همینطوریم.. مامانم میگه فکرکنم همه شالها دنیا تو کمد سمانه ست..
اوایل نصیحت میکردن اما دیگه میگن خودش بالاخره یه روز سیراب میشه
منم صداقت شما رو خانوم معلمی مهربون...
خب چی کار کنم اینم از عواقب داشتن دنیای محدوده
وای خانوم معلمیییییییییییییی خدا نکنهههههههههههههههههه
اینجوری بمونم که امیر بیچاره واقعا خونه خراب میشه..
آخه اینم شد اخلاق خدا شفامن بده
بقیه شم واسه عمو قاصی

قاصدک پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ق.ظ

سلام سمانه خانوم عزیز

نه بابااا.!.انگاری خرید را خیلی خیلی دوست داری و کلی هم
ذوق کردی که بلافاصله پس از برگشت آپ ِذوق افشانی گذاشتی؟!

خب برا یه گل سر اینقدر ذوق کردی اگه خونه بخری فکرکنم اینجا حسابی فشفه بازی و نورافشانی راه میندازی!!
خوش باشی و همیشه به خرید
اما خانوم معلم توآپ قبلی پرسیده بود من چه حالی میشم ازخرید؟!
راستش اصلا اهل خریدشب عیدنیستم!.همون سالهای اولیه حساب مون را روشن کردیم! اونم اینطوری که فقط پولشو میدم و کاری هم ندارم چی میخرندوکی میرن و کی برمیگردن؟!
آخه همون سالهای اول.برا خریدمثلا یه جفت کفش دوساعت چندین مغازه را زیرو رو میکردن!.منم میگفتم الانه که صاحب مغازه قاط بزنه ازبس روی پیشخوانش انواع کفشها را اورد و موردپسندواقع نشد.اما انگار مغازه داران آشناهستن بااین روحیه خانومها
اما خودم برای خرید اولین مغازه که برم زود جنس موردعلاقه مو میخرم و تمام.
مثلا چندسال پیش رفته بودیم کیش!.همه برا خرید چندتا پاساژ را میگشتن اما من اولین پاساژ و اولین مغازه خریدم را کردم و دم در منتظر موندم به مدت دوساعت تا بقیه برگردند ازخریدشون
تازه.وقتی هم که به هتل برمیگشتیم اکثرا ازخریدشون ناراضی بودند اما خودم تا اخرش هم راضی
اینم گزارش خرید برا خانوم معلم.
راستی.باورمیکنید خانوم معلم که از خرید هیچ چیز ان چنان ذوق زده نمیشم؟!.اما راستش اگر کسی برام ئحتی یه کتاب هم بخره یا هرچیز دیگه.کلی ذوق میکنم
شب و روزتون خوش.تابعد.یاعلی مدد

سلام عمو قاصی جون
ایششششششششششششششششش
خب حالا از کجا میدونید گل سر بود
عموهوو در کنار همیشه به خرید جیب پر پولم باید مینوشتیدااااااا

عمو منم فقط امیر برا چیزایی که میدونه اگه نیاد دسته گل به اب میدم میاد..مخصوصا مانتو
وقتیم میاد من همش التماس میکنم که والله همین خوبه.. خسته شدم و اون کوتاه بیا نی...
منم ترجیح میدم امیر نیاد.. فقط جیبشو بده.
در مورد خریدم.. باباو داداشمم مثل شما ن.. کلا فکرکنم بیشتر مردها همینجوری باشن..
ممنون که اومدید...
شب شما هم خوش

پرستو پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام خانم گل

جانا سخن از دل ما می گویی!!

والله سمانه جون، منم عاشق خریدم .
فرقی هم نمی کنه که چی باشه، حتی اگه یه جوراب باشه کلی کیفش رومی برم .

راستش منم مثل مریم جون، اون زمانا که بچه بودم، حتماً لباس یا کفش تازه ام رو بالا سرم میخوابوندم، همه هم اینو می دونستن .
خصوصاً شب اول مهر!که فرداش می خواستم بپوشمشون و برم مدرسه .
تازه، اگه یه وسیله ی کوچیک بود، مثل پاک کن، باید تا صبح تو دستم می گرفتمش!!!!!!!!

اون وقتا برا خرید عید خیلی ذوق داشتم . از یه ماه قبل ، بنده خدا ، پدر و مادرم رو اسیر کوی و دشت و بیابون و خیابون می کردم!!!
اون وقتا تو یه شهر کوچیک زندگی می کردیم که هنوز که هنوزه از مردمش و شهرش متنفرم، نپرس چرا!، و در نتیجه همیشه برا خرید میومدیم، رشت .
و این یعنی گاهی با خاله هام و دخترخاله هام و پسرخاله هام بریم خرید .
آآآآآآی که چه کیفی داشت .
خیلی مزه می داد .
ماشالله هممون هم آروم!!!!!!!
دخترخاله ام میگه که به یاد نداره من با دخترا بازی کرده باشم! همیشه مثل پسرا شیطنت می کردم!!
خلاصه!
خریدامون که تموم می شد، خسته و مونده بودیم .
خونه رسیده و نرسیده، فقط همون قدری که وسایل رو به بابا نشون بدم و بزارم بالاسرم، بیدار بودم! بعد خواب هفت پادشاه و اسب سفید و پسر شاه پریون رو می دیدم!!!!!!!!!!!!!
یادش به خیر
کاشکی هنوز تو همون دوران مونده بودم!
چون تنها بودم، وقتی که خواهرام برا عید از دانشگاه میومدن، یه دور هم با ذوق همشو به اونا نشون می دادم و همه رو هم می پوشیدم!!!

الان تموم خرید خودم و مامان با منه . خرید خونه هم که روش!!!

سمانه جان
باورت میشه که امکان نداره برم برا خودم یه چیزی بخرم و برا مامان نخرم ؟
یعنی شده یه جوراب!
باید براش بخرم، وگرنه اون چیزیم که برا خودمم خریدم به دلم نمی چسبه .

خیلی راحت خرید می کنم، حوصله ی گشت و گذار برا خرید ندارم .
معمولاً خریدام گذریه! ییهو از یه کفشی،کیفی، لباسی،خوشم میاد و می خرم .
گاهی وقتا که با خواهرم یا خانم برادرم می رم بیرون، حالت روانیت بهم دست می ده! چون هیچ حوصله ی اون همه پرو کردن رو ندارم .
من در کیف و کفش و مانتو و روسری خریدن، کاپ قهرمانی رو بردم!!!!!
اهل شال گذاشتن نیستم، اما تا دلت بخواد روسری دارم .
کیفام رو هم که نگو!! کفش هم خیلی دوست دارم!
باورت میشه که خبر از خیلی از کفشام ندارم و هر وقت کمد کفشام رو تمیر می کنم،کلی کفش نوی نپوشیده پیدا می کنم ؟!!!
همیشه همه منو بایت خرید این همه کیف و کفش اذیت می کنن،ولی خب! مگه ما دلخوشیمون چیه ؟


الانا، سال هاست که دیگه خرید عید نمی رم! حوصله ی شلوغی ها رو ندارم .
در عین حال، الانا عیدا که عید نیست!
وقتی حتی برا سال تحویل، ترکوندن توپ حرومه و ما مجبوریم با ترقه خودمون ، تحویل سال رو به خودمون خبر بدیم!!!، وقتی بلافاصله بعد سال تحویل جای بزن و بکوب ، چهره های...!!!!
بگذریم! سی آ سی اش نکنیم!!!!

عید وقتیه که دلخوشی باشه! و من تا یادمه! نبوده!!!!!


الهی که همیشه شاد و خوشبخت باشی و جیبات همیشه پرپول .

وای پرستوجون منم کلی واسه چیز میزا مدرسه ذوق میکردم..
یادمه روزا اول مهر مامانم اینا که برا نماز بیدار میشدن منم زود بیدار میشدم.. لباسامو دیگه میپوشیدم کفشمم حتی پا میکردم باهاشون میخوابیدم تا صبح
وا یپرستوجون خیلی کامنتت خوش گذشت از اون خاطره هایی بود که کلی دوست داشتم..
ممنون عزیزمممممممممممممممممممممم
روح باباتم شاد...
آره واقعااااااااااروزای خیلی خیلی خوبی بوددددددداون دوران
خوش به حال مامیت که یه همچین گل با فکری داره..
عذاب وچدان گرفتم هاا آخه من همیشه طلبکارم..
در مورد اون قسمت سی یا سی هم واقعا موافقم..
چقدر مسخره ست..منم خیلی اون ترکیدن رو دوست داشتم

خودتم عزیزمممممممممممممممممممممممممم

مریم پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام
سمانه آپیدم فقط به خاطر تو !
قاصدک منم اصلا روم نمی شه به فروشنده بگم چند تا جنس بیاره اکثر وقتها هم خیلی زود انتخاب می کنم !
اتفاقا هفته ی پیش رفته بودم پاساژ به فروشنده گفتم واسه چی این همه لباس براشون باز می کنید من به جای شما اعصابم داغون شد !
خرید کردن خانمها همه ی مردها رو کلافه می کنه . موقعی که عقد کرده اند گرمند و با خانم شون رودربایستی دارند برای همین پا به پای خانمشون واسه خرید می رن اما چند ماه که از ازدواجشون می گذره یک نچچچچچچچچچچچچچچچچچچ گنده به خانمشون می گن و خودشونو راحت می کنند ! دقیقا مثل جنابعالی !
سمانه عزیز تو هم از این چند ماه تا می تونی لذت ببر چون چند ماه دیگه باید خودت تنهایی خیابونا رو گز کنی !

سلام خانوم معلمی ..
ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
اومدمممممممممممممممممممممممممم گلم
ولی خانوم معلمی من خیلی روم میشه..
اگه فروشنده هم چیزی بگه میگم میخام پول بدم
آخ کاشکی زودتر بگه نوچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ
اون وقت میشه هر چی دلم خاست بخرم خانوم معلمی
تنهاییم بد نییییییییییییییییییییی البته دوستها زنده باشن

پرستو پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ

بله بله
مریم جون
آپ کردی فقط به خاطر سمانه ؟؟؟

اگه دیگه برا کامنت گذاشتم!

هیشکی منو دوست نداره!
هیشکی!!!

دلمون به همین خانوم معلم خوش بود، که اونم سمانه جون، قاپشو دزدید و رفت!!!! [:S030

پرستوجون بلامی سر..
خب از بس درفتم وب خانوم معلمی بست نشستم.. دلش به حالم سوخت.. تو که بست ننشسته بودی..
دوستت داریممممممممممممممممممممم عزیززممممممممم
گمپ گلممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بلامی سرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
این چه حرفیه..
تو هم نکنه لوسیت کم شده..
وایییییی پرستوجون دوستت دارم..
همه دوستت داریممممممممممممممممممممممممممم
خب خانوم معلمی لطف داره..

مهسا جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ق.ظ http://ziresayeyekhoda.blogfa.com/

سلام عزیز دلم..خوبی؟
نگفته بودی وبلاگ دیگه ام داری خیلی وبلاگ قشنگیه..
موفق باشی.. سمانه جون..
در پناه حق

پرستو جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام بلا می سر
خیلی زحمت کشیدی .
ممنونم قربونت برم .

مراقب خودت باش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد