و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

وای که چقدر قشنگ بود!!

 

خوشا با تو بودن ز عشقت سرودن  

  دگر از هوایت سفر نکنم  

 

درخت انگور حیاط خانه ما که بعد از یک پاییز برگ ریز و زمستون خشک در آستانه شکوفایی است 

 

اولین جوانه ها... 

 

و بهار نارنج های خونه مامان بزرگم   

( واقعا بدون عطرشون بی معنی هستن کاش میشد یه جوری عطرشم میذاشتم)   

۱.سیزده روز تعطیلی هم گذشت.. مثل اینکه همین دیروز بود پست عیدانه مون رو گذاشتیم.. چقدر همه جا شور داشت.. 

۲.همیشه بعد از تعطیلی شروع مجدد خیلی خیلی برام سخته...حتی گذاشتن این پست هم بعد از سیزده روز برام سخت بود 

۳. اینجا رو خیلی دوست دارم... چون دوستای خیلی خوبی دارم که حتی برای شروع مجدد هم وجودشون انگیزه هست

۴.من که امسال خیلی بهم خوش گذشت.. امیدوارم به دوستای عزیزمم خوش گذشته باشه.. 

من مثل آجی فاطمه سفرنامه نویسی بلد نیستم ترجیحا چند تا عکس گویا میذارم در ادامه مطلب ببخشید عکسها کیفیتشون خیلی پایین و وضوحیتشون فقط به درد گذاشتن در وبلاگ میخوره   

   عکس هنری من در بندر گناوه (من به این چاقی نیستم ها بادهای سوزناک میومد مجبورشدم پالتو بپوشم) 

امیر به تقلید از منمغرور

 

اینو خودم نوشتم ها سوتفاهم نشه امیر ازاین ذوق ها نداره 

 میخاستم اسم تک تک دوستای نتیم رو بنویسم که همیشه تو خاطرم هستند

عمو قاصدک -آجی فاطمه- شاپری-خانوم معلمی- محیا(ته تغار) - پرستوجون 

(سیماجون- علی آقا-داداش رضاومهساجان)

اما چون عکس گیرنده واسه تک تک عکسها ازم توضیح میخاست و خودم یه دوربین درست و حسابی نداشتم منصرف شدم حالا شماعکس بالا رو دیدید وسط اون قلبک هر کی اسم خودش رو به جا سمانه فرض کنه که  من اون لحظه از جلو چشمم گذشته 

 

دو قدم‌ مانده‌ زگرمازدگی‌ تا دریا
وعده‌ دارد تن‌ گرمازده‌ام‌ با دریا

تا که‌ با صخره‌ و سنگ‌ و صدف‌ آمیخته‌ است‌
می‌شناسد دل‌ طوفانی‌ ما را دریا

شرمگین‌ می‌شود این‌ بار ز دریا بودن‌
وسعتم‌ را چو نشیند به‌ تماشا دریا

آسمان! گوش‌ کن‌ آمادهِ‌ آبی‌ شدنم‌
تو در این‌ حادثه‌ مشتاق‌تری‌ یا دریا؟

چشم‌ تو آبی‌ و من‌ آبی‌ و شعرم‌ آبی‌
نسبتی‌ داشته‌ یکرنگی‌ ما با دریا

هر چه‌ دزدید از آن‌ قافله‌ دیروز، کویر
می‌سپارد به‌ من‌ گمشده‌ فردا دریا

یک‌ قدم‌ تاب‌ بیاور دل‌ صحرایی‌ من‌
دو قدم‌ مانده‌ ز گرمازدگی‌ تا دریا

نظرات 22 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام
ط ن ب
یعنی ممکنه من اوووووووووووووووووول باشم ؟!!!

سلام خانوم معلمی
آره اولیدددددددددددددددددددددددددددددبوسم روش

مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ

- بارها و بارها از عطر بهار نارنج شنیدم ولی تا به حال اونو استشمام نکردم !
- چه تفاهمی ! دیروز منم مثل تو کلی ذوق شکوفه ها و جوونه ها رو کردم
- به منم خیییییییییییییلی خوش گذشت دعا می کنم اگه به هر دلیلی به بعضیها خوش نگذشته از این به بعد روزها و لحظات بسیار خوبی داشته باشند .
- سمانه اگه راست می گی و ما دوستان خوبی هستیم پارتی بازی کن و اگه من اول نشدم منو اول کن !

-آخی نازی چه حیف.. پس حتما دعوتتون میکنم بهار سال دیگه بیاین شیراز .. البته قول نیمدم خودم شیراز باشم ها حالا یه کار دیگه هم میشه کرد من کلی بهار نارنج جمع کردم هی میریزم تو چایی...
متقاضیان بهار نارنج آدرس بدن براشون پست کنم
-ایشالله همیشه بهتون خوش بگذره.. بقیه هم ایشاللههههههههههه
- نه خانو معلمی خودت بدون پارتی طلا بودی

مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:00 ب.ظ

عکسهای جالبی بودند مخصوصا اون عکس تقلید امیر قلب قلبی
سمانه جان این جمله ت خیلی قشنگ بود که هر کی اسم خودشو تو اون قلب بنویس . ممنون دختروووووووووووووی عزیز ... بهت تبریک می گم چون تو از هر راهی برای نشون دادن علاقه ت به دوستانت استفاده می کنی
وقتی نسبت به ما این همه لطف داری با دوستان واقعیت چه می کنی ؟!!!
و از همه مهم تر با امیر عزیز !
حس می کنم تمام وجودت قلبه ! ( سمانه ی قلب قلبی رو مجسم کن ! خییییییییییییلی خوشگله )


خب دوستتون دارم دیگهههههههههههههههههههههههههههه
خودش خود به خود میاد
بعدشم خب خانوم معلمی مگه دوست واقعی دیگه چیه...
من شمارو دوستای واقعیم خودم میدونم..
باورکنید تا وقتی اینجا رو یه محیط مجازی میدونستم و دوستان رو دوستای مجازی میدونستم اصلا اینجوری نبود..
بعدشم خودتون چی پسسسسسسسسسسسسس
با این همه محبت و مهربونی و خوبی و همه چییییییییییییییییی دیگه..

خانوم معلمی راستی برا عروسیمون کلی تهدید شدم که باید لیست دوستامو کم کنم

مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ

آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جووووووووووووووووووووووووووون ! اول شدم ! قابل توجه بعضیها ! جانی جان هوررررررررررررررررررررررررا هی !

جانی
عمو قاصیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی هوووووووووووو
بیا غلط املایی گرفتیم ا زخانوم معلمی..
یکی منو بگیره ذوق مرگ شدم

مریم یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:08 ب.ظ

خودم فهمیدم که جانمی رو نوشتم جانی !!! اسکای واسه اینکه خیطم کنه فرصت نداد درستش کنم !
دیروز دختر برادرم کلی از دوست شیرازیش تعریف کرد بهش گفتم منم یک دوست شیرازی خیلی خوب دارم که بهش می گیم دختروووووووووووووووووووووووو !
دختر برادرم خندید و گفت عمه اگه یک کلمه ای آخرش ( و ) داشته باشه شیرازیها بهش چی اضافه می کنند ؟
سمانه تو بگو ...به کلماتی مثل جارو - هوو - سمنو و ... چی اضافه می کنید ؟

نه خیر دیگه خانوم معلمی من همیشه گفتم تو وبلاگ من برگه تحویل داده شده دستکار ی نمی گردد...

ننداز گردن اسکای ایششششششششششش
اختیار دارید خوبی از خودتونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
بابا آب شدم دیگه ..خانوم معلمی.
آخی خب خانوم معلمی ما که یه خورده اصالتمون دستکاری شده دیگه این کلمه ها رو ساده میگیم.. مثل شما تهرونی ها نه هااا . یه جورییه خب ایشش نوشتاریش سخته..اما مامان بزرگهااا
جاروهو میگن با تلفظ خاص .... هووهو ..سمنوهو

قاصدک یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ

سلام سمانه خانوم عزیز

به به!!. خونه ی مادر بزرگه..هزارتا قصه داره
نه....هزارتا نارنج داره
خوش گذشته حسابی هاااا
اما بقیه ش:
اول از شعر اخر آپ بگمخیلی قشنگ بود.بسیار بسی زیاد
عکسها هم که گویا بود و نترسسسسسسسسسس کسی نمیگه چاقی! پس به توضیح نیازی نبود
اما آقا امیر را دیدم یاد کارآگاه گجت افتادم
عکس قلب هم قشنگ بود.اما اگه برا وبت میخواستی خب از تکیه کلام خودت استفاده میکردی اونوقت همه متوجه میشدن که بیادشون بودی!! .(وسطش بجای سمانه مینوشتی:ایشششش! یا دلم خاست!!)

بهرحال.امیدکه بقیه سال هم بهت خوش بگذره و همیشه سلامت و موفق باشی.
برم دیگه...انگار باید منم آپ کنم؟!!تابعد.یاعلی مدد

سلام عمو قاصییییییییییییییییییییییییییی مهربونم
آره جاتون خالی خونه مادر بزرگه کلی با صفاست..
اونجا همکش بهاره.. ایشش برا اونجا بیشتر خونه خودمون دلتنگیم میگیره..
جاتون خالی آرههههههههههههههههههههههههههه خیلی...
به شما چی؟؟؟؟
شعر آخرم قابلی نداشت دست شاعر ددرد نکنه
خب ورم کرده سایه م عمو یی عمویی
اون یه نفر امیر نبود که پسر خاله م بود...
پس نمیشد هیچ جوری حاشیه ایی بنویسم..
ترجیحا اسم خودمو نوشتم..
اونم گفت چه خودشیفته..
حالا شما یه عمو قاصی گنده فرض کنید که من تو اون لحظه نوشتم وسط اون قلبک و تقدیم کردممممممممممممممممممممممممممممممممممم
ممنون به شما هم...
منتظر آپتون هستیم.. به شما بیشتر خوش بگذرههههههههههههههه

فاطمه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ

سلاااااااام اجی گلم خوبی/

اول من رفتم عکسا رو دیدم بعد مطلبتوبقول بابایی امیر شده کاراگاه گجت ها؟

سمانه جون درخت انگور خونه ما هنوز شکوفه نداده نمیدونم چرا هی میشینم پاشو .غصه شو میخورم

فاطمه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

بعدش هنوز بوی بهار نارنج شیراز تو مشاممه عاشق بوشم

حتما سفربهت خوش گذشته که اینقده ذوقیدی کاش از سفرات میگفتی وتوصیف میکردی حال وهواشو

فاطمه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ

وممنون از اینکه هرچند صباحی ازمون یادی میکنی واین محبت ومهربونیتو میرسونه گلم..ایشا...سال خوبی رو پیش رو داشته باشی

قاصدک شرمنده دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام سمانه خانوم عزیز
من اومدم اینجا در حضور همه تمام قد! ازت دوتا معذرت خواهی کنم

خب من فکر کردم اون آقا امیره.نگو همون کارآگاه گجت بوده
اما دومیش را چه طور بگم؟؟!!
همش تقصیر این فاطمه خانوم بوده!!
تو آپش نوشت که دریاچه پریشان خشک بود! منم فکر کردم عکسهای شما مال اونجاست.نگو بندر گناوه انداختیبرا همین نوشتم که نکنه عکسهای دختروو فتوشاپ بوده
پس اگر رفتی وب فاطمه.اون کامنت سومی را اصلا نخون
خوش باشی .

سلام عمو قاصی مهربون
عمو هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
اون امیره در نقش کار آگاه گجت
خب دومیم وقع نمی نهید دیگه ایششششششش
من که نوشتم عکس های بندر گناوه و بوشهر...کاشکی دوباره این شکلی شه....
ای ای عمو جان دریاچه پریشان الان ۴ سال خشک شده..
ایشششششششششششششش

قاصدک دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ

باباااااااااااااااااا من که گیج شدم
خب الان بازم زیر همون عکس را خوندم نوشتی:امیر به تقلید از من
پس عذرخواهی اول را پس بده
اصلا هرکی هست مثل کاراگاه گجته

اصلا شما فرض کن عمو گجت قاصیه...
دست هر چی کاراگاه بود رو که از پشت بستید تا ته ته تهای این عکس رو بیرون نکشید

علی سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

سمانه جان سلام .
خوبی؟
سال نو شما هم مبارک
شرمنده ام مثل همیشه ...

سمانه جان شدیدا درگیر پایان نامم هستم کمتر تونستم بیام .
اما بخدا بیادتون بودم باور کنید .

مریم سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ

سلام سمانه جان
دستت درد نکنه خیییییییییلی زحمت کشیدی ایشالا عروسیت
چقدر خندیدم وقتی کامنتهات رو خوندم ، من دیگه استاد شدم خدا کنه این دوستمون ازشون سر دربیاره و نیاز به دیلماج نداشته باشه وگرنه مجبور می شیم عمو قاصیت رو یک روز بهش قرض بدیم !
راستی تو این دوستمونو نمی شناسی آخه آدرس این وبم رو بهش ندادم ( بعدا می نویسم چرا )
بازم ممنون از محبتت ، می دونم که خسته بودی و خوابت میامد .
وری وری تنکس

باران سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام سمانه جون
با نگاه به عکس درخت انگور خانه تان به این فکر کردم که وقتی تمام برگ هاش در میاد و خوشه های انگور روی درخت خود نمایی میکنه چه صحنه ی زیبایی بوجود میاد و چه لذتی داره دیدن این زیبایی همینطور بوییدن عطر بهار نارنج خونه ی مادر بزرگ عزیزت ...
خونه ی مادر بزرگ منم یه حیاط فسقلی داشت با یه حوض پر از ماهی های قرمز وگلدونهای برگ اَبایی و شویدی وشمعدانی و یاس یاس یاس یاس ...که عطرش برام هنوز یادآور خاطرات خوش کودکیمه و شادی هاش

ممنون به خاطر حس خوبی که منتقل کردی
واما تو نازنین هم برای ما دوستی عزیز و گرانقدر و مهربون بوده وهستی وهمیشه از بودن در کنارت احساس شادی دارم واز داشتن همراهان و همدلان صمیمی چون تو خوشحال وخرسندم
عکسهات هم کاملا هنری بود و این نشان از استعداد بالا و ذوق هنریته
ممنون که در سفر هم به یادمون بودی البته بدون که دل به دل راه داره ها


چشم‌ تو آبی‌ و من‌ آبی‌ و شعرم‌ آبی‌
نسبتی‌ داشته‌ یکرنگی‌ ما با دریا

شادی و سلامتیت ارزوی منه

alnilam چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام سمانه جان سال نوت مبارک خوبی؟ خوش گذشت که؟
من که هیچ کدوم عکساتو نتونستم ببینم

پرستو پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام خانم گل

عکسا رو پریروز دیدم، اما این دو روزه خیلیمشکل نت داشتم، شرمنده، خیلی از وبا برام باز نمی شد .
همون زمان هم نمیتونستم کامنت بزارم .

عکسا زیبا بودن، شعر هم پرمعنا .
امیدوارم که همیشه شاد و سلامت و پرانرژی باشی . ( ماچ، بوس، بغل )

در ضمنشم
قالب وبتم خیلی خوشگله .

مریم پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام دخترووووووووووووووووووووی عزیز
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟
نکنه بی خبر عروسی کردی و رفتی خونه ی بخت ؟!!!

قاصدک پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ

سلام سمانه خانوم عزیز
قالب نو مبارک قالب بهاریه
اما اصولا با قالبهایی که عکسشون پس زمینه بزرگه و ثابت بطوریکه متن ها رنگشون بعضاْ دیده نمیشه مشکل دارم.ولی برا تنوع خوبه
خوش باشی و سلامت.تابعد.یاعلی مدد

فاطمه جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام اجی خوبی؟

عصر ادینه ت بخیر چطوریاس امروز نیستی؟بازم بازاری؟خدایش پا درد نگرفتی اینقده میری بازارهای شیراز!

اونی که تو خصوصی گفتی اشکالی نداره نگاه کردن واسه عموم ازاده مخصوصا همشهری شما!

خواستم حالتو بپرسم بیا واسمون تعریف کن چه چیزایی گرفتی!

sima شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://masitahgigi.blogfa.com

سال نومبارک خانم خوشگل
می بینم که حسابی خوش گذروندی
چرا شما دو تا نمی رید سر زندگیتون
خسته نشدی سمانه جان!!!

مسیر عشق شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ب.ظ http://koraim.blogfa.com

سلام
وجودمان هم اگر خدا را بشناسیم واز بهار درس بگیریم مثل اون درخت شکوفه میکنه وبار میده
نعمت الهی است داشتن درخت در حیاط
این درخت زیبایی خاصی به خونه شما بخشیده
ودریا وسعتی است تا ما بدانیم در درون ما دریایی بیکاران عشق است یاد بگیریم عاشق خدا بشویم
ما هم مشهد از طرف شما زیارتی کردیم
ولادت زینب کبری هم بر شما مبارک

مریم یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ

سلام دخترووووووووووووووووووووووووووووو
خواستم بهت بگم من کامنت دونی عمو جانت رو ترکوندم کامنت 51 یعنی بمب بدون چاشنی !!!
در ضمن یک پیغام تو وب ابجی بزرگه برات گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد