و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

آرزومه یه شب بارونی...

  

چند سال پیش ها فقط یک بار استاد عزیزم بهم گفت یکی از مشکلات اساسی من اینه که زود با افراددوست میشم...گفت این دوستیها برات مشغله میاره و فکر و البته گاهی دردسرهای بزرگ... منم خیلی صریح و بی پروا گفتم نه! ...البته همه مخالفت ها و نه های من با اون همیشه نتیجه بدی برام داشته تا الان و از همون موقع سعی کردم دیگه خیلی منطقی تربه حرفهاشون فکرکنم و چقدر قیافه من دیدنی میشد موقع ضایع شدن و قهقهه زدنهای استاد و لبخندهای تابلوی من!!...هنوز یادشون برام خیلی عزیزه                     

حالا بریم سر اون نه صریح بالا...بله به صورت  واقع بینانه یکی از مشکلات منه که خیلی سریع به ویژه با همجنسان خودم دوست میشم و سعی میکنم براشون خوب باشم... یه دوست خیلی خیلی خوب...کلا روحیه ی مادر ترزایی من بالاست!!...

به صورت سِر مخفی هنوز نذاشتم در مدرسه شطرنج کسی از احوالت و کار و این حرفهای من با خبر باشد نمیخواستم اینجا هم مثل بهزیستی بشه که کلی بابت این دوستیها دارم اذیت میشم...روزهای اول سرم توی کار خودم بود ولی کم کم دیدم نمیشه باید با چند نفر دوست باشم...بنابراین ماجرای دوستیهای من آغاز شد...حالا کار به جایی رسیده که یکی از مربی های آنجا کلیه خریدها و احتیاجات مربوط به نیاز سنگ صبوریش را گذاشته برای سمانه وقتی به بهزیستی یا مدرسه شطرنج می ورم با همه چنان سلام و علیک و در مواردی روبوسی میکنم که تازه واردها فکر میکنن بنده مقام مهمی می باشم...امروز وقتی بر حسب  عجله و ترس از اینکه امیر جام بذاره پاهام گیر کرد به لبه یکی از پله ها و البته خدا رحم کردددددددددددددددد و نزدیک بود بیفتم اونجا بود که تازه فهمیدم چقدر برای بچه ها عزیزم چون تا جایی که یادم میاد تا حالا پای خیلی ها گیر کرده بود به اون پله و کسی براشون آخ هم نگفته بود...(وسط ماجرا بگم پاهام هنوز یه خورده درد میکنه لوس بازیم روش!!!)

با یکی از مربی های مدرسه بسیار صمیمی تر هستم همان مربی مربوطه که گفتم خریدهایش تازگیها همه با من انجام می شود. ...چند سالی از من بزرگتراست...بین راه کلی از خودش گفت و یه پسری که چند سالیه دوستش داره ولی نه اون پیشنهادی به این میکنه نه این میتونه پیشنهادی به اون بکنه تعریف کرد...میگه مطمئنم که پسر من رو دوست داره ...آخر آخر آخر همه حرفهاش این بود که به نظرت بده من ازش درخواست ازدواج کنم؟؟؟ و من اصلا به عنوان یک مشاور نمیدونستم چی باید جوابش رو بدم...بنابراین در آن خودم رو به هر در و بابی میزدم

رفته بودیم که چیزی در این خندق بلا بریزیم که دوباره گفت سمانه بَده؟؟؟(خانوم معلم اعراب گذاشتم) یعنی این کار خیلی بده؟؟؟ منم که تو حس بسیار منحصر به فرد قورت دادن جاتون خالی دلتون نکشه آب اناربودم گفتم : شاید از دید خیلی ها، از دید اکثر آدمها توی این جامعه و خب البته شهرستان خیلی بده این کار، خیـــــــلی... ولی از دید من نه!!! از دید من عشق رو نباید انکار کرد...اگر فکر میکنی عشقه ابرازش کن...بهش پیشنهاد ازدواج نده ولی عشقت رو بهش ابراز کن ...بذار بدونه دوستش داری...احساس کردم یه چیزی توی وجودش گرم شد نمیدونم اثر تصفیه خون آب انار بود یا حرفهای من؟!...در راه بازگشت خیلی خوشحال شده بود ...خیلی با مسخره بازیهای من خندید. روز خوبی بود بعد ازمدتهاااا دلتنگی و خونه نشینی ..من را بوسید و رفت ...تصویر عشق یا شاید علاقه هایی که  هیچ وقت نمی شود ابرازشان کردو نباید ابرازشان کرد از ترس حرف مردم و نوع دیدشان و حتی گاهی مجبورت میکنند به انکار .. و شاید هم تمام کردن رابطه ایی که هیچ وقت از دلت بیرون نمی رود.جلو چشمانم آمد..  

پس می گویم.. و می نویسم برای تو...  

دارم صدایت می زنم... بشنو صدایم را!
بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را

 مستیت از نوشابه ی مشکی ست یا از من؟!
دست مرا از دورهای دووور می گیری 
داری تلو... داری تلو... از درد می میری
خاموش گریه می کنی بر سینه ی دیوار
با بغض روشن می کنی سیگار با سیگار  
حس کن مرا در «دوستت دارم» در ِ گوشت
حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت!
حس کن مرا در آخرین سطر از تشنج هام
حس کن مرا... حس کن مرا... که مثل تو تنهام!
حس کن مرا و ذوب شو در داغی دستم
بگذار تا دنیا بداند «هستی» و «هستم»
   

پی نوشت ها: 

 

۱.فقط به یک موضوع دلبسته‌ام... اینکه هیچ چیزی نتواند شهر من را به هم بزند... می‌خواهم به دلبستگی‌ام دلبسته ‌تر شوم...  

۲مو‌هایم تازگیا عزادارشده... و چقدر من سیاه را دوست دارم... خوب و بدش با خیال تو که گفتی بهت میاد...  

۳.تصویر این پست رو هم به بزرگواری خودتون ببخشید.. 

۴.مامان‌ها نعمت بزرگی هستند نه به خاطر غذا پختن خدای نکرده به خاطر حفظ امنیت و آرامش خانه... خونه بدون مامان‌ها حتما ویرووونه این نکته رو وقتی که مامان برای دوروز بر اثر سرماخوردگی خوابیده بود با گوشت و پوست و استخون درک کردم.. مامان مهربون و عزیزم دوستت دارم..  

۵.وای ببخشید اصلا فکرنمیکردم اینقدر این پست طولانی بشه..

 

          اینم یه ترانه امروزی(خانوم معلم عزیز امروزیه هااا)  

      همچین ملیحانه و خوب انرژی میده به من  

لینک دانلود 

نظرات 23 + ارسال نظر
قاصدک سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام سمانه خانوم عزیز
این کامنت به منزلهء اول بودنه
چون باید خوب بخونم و بعد مفصل نظر سبز و گرممو! بذارماونوقت تا ارسالش کنم یهو میبینم نفر چندم شدم
پس اول.بی تبانی!.تو خبرنامه..نهههه..تووبلاگهای بروز شده دیدم آپ کردی

سلام عموووووووووووووووووووووو جون
شما همیشه جاتون اول..
منتظر نظر سبز و گرم و بنفشتون هستمممممم
ممنونننننننننن...

قاصدک سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ق.ظ

بنفش؟؟؟؟؟.رنگ بنفش که مختص خانومهاست
از نوع اون جیغ بنفش هااااابنفشه هم که خب اسم گله.گلها هم که نام اختصاصیه خانومهاست
بیچاره آقایونآقا غوله..اقا خرسه.آقا دزده. آقا دیوه
آقا روباهه.!!.بازم بگم؟؟!!!
خواستم برا آپت نظر بدم هااا.نذاشتی.اما اتفاقا برای پی نوشت اخرت یه چیزی تو همین مایه ها خواستم بگم
پس از آخر شروع کنم
خب درسته که مامان ها(یا بقول ما) مادران! نعمت بزرگی هستند اما بیچاره آقایون یا باباها
روزیکه بدنیا میان.همه میگن حال مادرشون چطوره؟؟!!.
ازدواج میکنن میگن عروس خانوم چطوره؟اصلا اسم شب ازدواج هم روشه..عروسی!!!.دامادی نمیگن که
روزی هم که میمیرند همه میگن:بیچاره زنش
هیچوقت هیچکس خودشو ندید.انگار اصل وجودی مردها ملزم به حضور پررنگ خانومهاستعین یه کالا!!!
بگذریم..بریم بعدی

اوهووووووووووووووووو عموهوووووو
بنفشه کیه اون وقت.. ته تغارررررررررررررر بیااااااااااااااااااااااا
همون بهتر خب آقایون اینجوری بهشون میگن هنوز اینقده لوسن..
دیگه چه برسه بخان بهشون بگن .. آقا بنفشه..
آقا آفتاب.. خوشگل آقا
عموووو الان میرم اون متن دکتر شریعتی رو میارم که برا دفاع از حقوق زنها بوداا..
قاب طلاش گرفتم

برم برم...

قاصدک سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

خب درستشو بخوای؛ مشاوره خوبی که دادی با اسانس انار ! معلومه که تاثیر مثبت و بسزایی داشته رو اون خانوم همکارتچقدر یهویی دلم انار خواست؟!اگه با مشاوره باشه که نور علی نور
بله سمانه خانوم.گرچه صریح نه گفتی اما خودتم میدونی که جواب مثبت بوده.چون اصولا مشرق زمینیها احساساتشون بر عقل غلبه میکنه و اصطلاحا دلی هستند.نمیتونن نسبت به پیرامون و آدمهاش بی تفاوت یا طبق راهنمایی های اساتید و کتابی برخورد کنند.!
عشق باید به طرف مقابل ابراز بشه.البته میدونیکه متاسفانه این دوران ازبس روی تموم علایق و وابستگی های دنیوی و مادی ؛عده ای نام عشق گذاشتند بقول ته تغاری آدم حالش بهم میخوره از نام عشق!.البته عشق های رنگی!! وگرنه.بارها گفتم که عشق حریمش پاکه و جای هر کسی تو اون وادی نیست
ببخش.انگار نصف شبی تمرکز لازمه را ندارم و حس میکنم نمیتونم درست منظورمو انتقال بدم.پس تا برام شر نشده از وادی عشق دربستی بگریزیم به وادی دیگر

آره عمووو.. کاشکیی همه مشاوره هام با آب انار بودددد..
خب اینجوری مغز مشاورم تصفیه میشه همچین درست و حسابی ایده میاد به ذهنش...
وای به نظر من آدمهای احساساتی واقعا اول همه خودشون اذیت میشن..که البته خودمم جزو همون دسته ام.. یه مشرق زمینی تمام معنااااااا...
اره والله به قول شما عشق های آبدوغ خیاری.. به چه دردی میخوره..
خودمم خیلی توش مونده بودم.. خدارراشکر اب انار کمک کرددددددد

قاصدک سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ

نههههههههههههه.اون متن دکتر شریعتی را هم استفاده ابزاری نکن دیگهیه بار کامنتش کردی هنوز تو ذهنمه.دیگه اینجا نذارش
سمانه خانوم.جدی میگم.تازگی نوشته هات بیشتر دلی شده هاااا..دیگه مثل اون اوائل که آشنا شدیم هی یه شعر لوس! از گوگل نمیذاشتی و بگی دلم میخاد!!
وصف حالاتت را خوب در منظر عموم میذاری.تبریک میگم بهت.
به همسر گرامی ات هم تبریک میگم که موهات عزاداره و همش خوشش میاد و قلب قلبی میشه برات
اصلا.خب به من چه؟؟~!!!. مخاطب بقیه ش معلومه کیه دیگه پس براتون آرزوی زندگی آروم و بی دغدغه و همواره درکنار هم گرم و صمیمی بودن را آرزو میکنم
دیگه نمیدونم چی بگمآهاننننن
گرچه خواننده های امروزی را خوشم نمیاد اما چون توصیه کرده بودی گوش دادم.شعر زیبایی بود
به انتخاب و حسن سلیقه ت تبریک میگم.
شبهای بعد اگه چیزی را دیدم جامونده میام میگم..فعلا بیشترازاین مزاحم نمیشم
شب و روزت خوش.تابعد یاعلی مدد


خب پس دیگه تکرار مکررات میشه..نمیگم.. خداراشکر.. اون دیگه همیشه تو ذهن شما موند
ممنون عموجان خب اولندش شما لطف داشته و دارید و همیشه..
دومندش خب من اون موقع قرار بود از خودم بگم..
الان دیگه وبلاگم خصصوی شده..
سومندش خب هم شناسنامه ایی اومدیم بالا هم تجربی.. و البته در کنار همچین دوستایی آدم خود به خود بزرگ میشه.
با بزرگون گشتم دیگه..
این عزاداریم مدت زیادی طول نمیکشه..
ممنون عمووو هووو که اینطوری وقع نهادین..
منم برای شما اروزی سلامتی و شادی دارم همیشه...

شب و روز شما هم خوششششش

فاطمه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ

سلام اجی خوبی؟امروز خیلی دلم هواتو کرد خودتم میدونی بلا

چه ژست طولانی من باید همشو بخونم؟منکه گفتم نت زده شدم فقط اومدم واسه احوالژرسی عجب گیری افتادم هااا

سلام آجی گل من گلممممممممممم خیلی جات خالی بود
آره والله شرمنده خیلی طولانی شد.. خودمم شاخم در اومد

فاطمه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ

اجی من تا اونجا که روانشناسیم خوبه نباید به مرد بگی دوست دارم؟میدونی چرا؟واسه اینکه وقتی میدونه یکی دوسش داره دیگه تقلایی واسه دوست داشتن نمیکنه همچین خوشش میاد یکی دوسش داشته باشه ومنتشو بکشه!ولی ابراز عشقو قبول دارم معجزه میکنه هرچند منم تا حدودی همین مشکلو دارم ولی..بقیه شو که خودت میدونی...

نمیدونم چی بگم فعلا مغزم قفل کرده خودمم درگیر یه سذی مسائلی هستم که تا گردن رفتم توش وکسی نیست جوابی بهم بده!

دلبستگی به شهرتون خیلی خوبه همه ی ماها یه جورایی اینجوری هستیم هر جا بری هیچ جا مثل شهر خودت نیست عزیزم!نه اینکه میخوای بری اینجور حسی بهت دست داده!۱

هیچوقت رنگ سیاه رو به رنگای دیگه ترجیح نده سیاه یه چیز دیگه س مخصوصا موی سر دختر ایرانی!

عکسه که قشنگه واسه مدل لباس بدک نیس ها؟

مامان!!اخ گفتی و دلم اتیش گرفت!خدا واست نگهش داره وهر چه زودتر دعا میکنم حالش خوب بشه!

من اهل موسیقی نیستم ولی چشم گوش میده ولی مفسده ای که درش نیست دخترووووو؟!باید از الک حانم معلم بگذره؟ازت زهر چشم گرفته؟خوشم اومد مریم بانو همچین ازش ایراد بگیرین که نتونه اهنگای منکراتی بذاره!ولی عارفو هستم

یعنی نباید میگفتتتتتتتتتتتتتتتتت ..
چشمممممممم حالا حالا ها عذادار میمونم
آره آجی اتفاقا منم داشتم به همین فکرمیکردم اما انگاری یه خورده مدلش قدیمی شده.هان؟؟!!.
ممنون آجی جونم خدا عزیزات رو هم برا تو نگه داره
نه آجیییییییییییییی نری یه وقت لوم بدی هااا بیان فیلترم کنن
آخ یاد عارف بخیرررررررر

باران سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://avayedelam.blogsky.com/

سلام سمانه جون
این که ادم خیلی زود بتونه با دیگران دوست بشه و روابط دوستی برقرار کنه، از اجتماعی بودن وخوش برخورد بودنشه که مطمئنم تو هم همینطوری ...ولی خب از معایبش همین درگیر شدن در مسائل عاطفیه که تحملش واقعا صبر وشکیبایی میخواد

به نظر منم مشکلی نیست که اون خانوم علاقه اش رو ابراز کنه فقط باید طاقتو قدرت" نه" شنیدن رو داشته باشه ...
وقتی دلبستی راهی جز دلبستگی نداری...
از من میشنوی بذار موهات عزادار بمونن

خدا سایه ی پرمهرمادر ها رو برسر اهل خانه حفظ کنه وسلامتی همواره مهمون وجودنازنینشون باشه

اهنگت هم قشنگ بود ممنون

سلام بارونی جون
واقعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا موافقم.
آخی طفلی دلم براش سوخت ..دلش خوش بود دیگه این بار همه چی درست میشهیعنی نه میشنوه
واقعااااااااااا بازم موافقم..
فعلا عذادار مونده
ممنوننننننننننننننن همچین سایه عزیزاتون برای شما...
ممنون باورن جون که این پست طولانی من رو خوندید و وقع نهادید..

مریم سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام
سمانه جان خوب و خوش و سلامتی ؟
- شاید باور نکنی بعضی از همکاران من یک سال میان مدرسه ، هیشکی نمی فهمه همسرشون کیه و چه کاره ست ؟چند تا بچه دارند ؟ بچه شون دختره یا پسره؟ اسمش چیه و ...
بس که اینا ساکتند و درون گرا . ساعت تفریح یک گوشه می شینند و فقط به حرفهای بقیه گوش می کنند البته گاهی وقتها یک لبخند کوچولو هم می زنند !
- برعکس گروه اول ، بعضی از همکاران از دانش آموزان بیشتر شلوغ می کنند، اینا نمی تونند یک گُله جا آروم بشینن تو 10 دقیقه یک عالمه جوک تعریف می کنند ... خودشون شادند و بقیه رو هم شاد می کنند البته بعضی وقتها سر آدمو می برند ! جالبه که این افراد جیک و بک خونه شون رو برای همه تعریف می کنند، به راحتی به همه اعتماد می کنند ، انگار برای این گروه کلمه ای به نام ( راز ) وجود نداره !
- دسته ای هم هستند که به جا و به موقع حرف می زنند به جوکها می خندند اما لودگی نمی کنند ... به درد دلها گوش می دن ... هوای همه رو دارند جای خالی شون رو همه حس می کنند جزئیات زندگیشون رو برای دیگران فاش نمی کنند ... در حالی که با همه مهربونند دقت می کنند که خیلی با دیگران قاطی نشن و ...
تا جایی که من تو رو شناختم خدا رو شکر جزء گروه سوم هستی مهربان و صمیمی ... و در عین حال عاقل و دوراندیش .
.... سمانه جان حتما با من موافقی که خونگرم بودن و خونسرد بودن ذاتیه ، افراد برون گرا هر کاری کنند نمی تونند ساکت و دست به سینه بشینند اگه یک زمانی حرف نزنند همه ازشون می پرسند حالت خوبه ؟ مطمئنی سالمی ؟ به نظر ناراحت می آیی ؟!
اما این دسته افراد باید مواظب باشند با هر کسی سریع خودمونی نشن و بهش اعتماد نکنند ...

سلام خانوم معلمییییییییییییییییییی
سلامت باشید.. شما خوبیدایشالله ..
بله حرفهاتون رو قبول دارم.....
خب من یه خورده اون ته تهاش راز دارم
ممنون شما لطف دارید خانوم معلمی...
بله بازم موافقم..

مریم سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

اما در مورد اون خانم که بهش اجازه دادی عشقش رو اون پسر ابراز کنه
با عرض معذرت سمانه جان ... من اصلا با این کار موافق نیستم به نظر من یک زن هرگز نباید در ابراز علاقه به یک مرد شروع کننده باشه ، این قانون خلقته
به قول شهید مطهری زن باید سراپا ناز باشه و مرد سراپا نیاز !
من معتقدم زنی که قبل از مرد به او اظهار علاقه می کنه در واقع حودش رو تحقیر کرده و دیر یا زود توسط اون مرد تحقیر خواهد شد
اکثر مردها وقتی عاشق یک زن می شن ، خودشون رو به آب و آتیش می زنند تا به عشقشون برسند اما بعد از چند سال حدیث عشق و عاشقی رو فراموش می کنند و ...!!!
خدا به فریاد زنی برسه که اول به مرد زندگیش گفته دوستت دارم !!! مرده راست می ره چپ میاد می گه یادت رفته اون روز به دست و پام افتادی و گفتی دوستت دارم و برات می میرم و ...
وااااااااااااااااااااااای من اگه به جای اون زن باشم حاضرم بمیرم اما این حرفها رو نشنوم !!!
سمانه جان اگه عالم و آدم در این مورد با من موافق نباشند من نظرم عوض نمی شه .
یک زن هرگز نباید شروع کننده باشه
دههههههههههههههههههههههههههههههههه !
مردی گفتند زنی گفتند !

ای وایییییییییییییییییییییییییییییییییی
یعنی من اشتباه کردم.. خب بیچاره شدم یه آب انار دیگه باید پیاده شم
خودم میدونستم وقتی ا زیه چیزی اطمینان ندارم نباید بگم هااا.. اما خب مجبورم کرد..
شد یه تجربه اما باید بهش بگم.. اصلا میرم براش زنگ میزنم تا دیر نشدههههههههههههههه خداکنه نگفته باشه.. فکرکنم نگفته چون اگه گفته بود تا حالا منو درجریان گذاشته بود..
خب خودمم تو دو دلی بود اما با این شناختی که از این داشتم اگرم بهش نگه دیوونه میشه..نمیدونم والله بهش بگم فعلا دست نگه داره تا ببینم چی میشه..اما من فقط بهش گفتم بهش بگه دوسش داره.. نه اینکه بگه بیا منو بگیر
خب اینم از عوارض دوست شدن دیگهههههههههههههههه
ببینید حالا کلی تو دردسر افتادم...
آخ جونننننننننننننننن خانوم معلمی شاهنشاهی
سوزان بوداااااا
مردی گفتن زنی گفتن...
میدونی که من اصیلم
دختر ایرونیم

مریم سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ

- آفــــــــــــــــرین به تو به خاطر اعراب گذاری ... یادش بخیر !
- ترانه رو دانلود کردم و یک کمیش رو هم گوش کردم اما چون می خواستم بنویسم خاموشش کردم آخه تمرکزم رو به هم می زد ! ( زبون ) بعدا گوشش می کنم . تنکس .
- باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود ! من تا موهای عزادارت رو نبینم اظهار نظر نمی کنم !
- چی رو ببخشیم ... تو که ما رو حسابی کشوندی تو فاز کارای خلاف ! تصویر 18+ !!! ترانه ی ویگن و قیصر و ... !!!
- وای چه خوبه که برای مامانت قلب قلبی شدی ! خدا کنه مامان مهربونت همیشه سلامت باشه و سایه ش بالای سرت باشه . خدا تو رو هم برای مامان نازنینت نگه داره
- نمی دونم چیزی رو از قلم ننداختم ؟
شاد باشی و سلامت و قلب قلبی

یادش بخیرررررررررررر
- موهای عزادارم...
- وای ترکیدم خانوم معلم
-ممنون سایه شمای نازنین و مهربونم هم بالای سر بچه هاتون همیشه سلامت و شاد...
ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
نازی کلیم انگشتاتون درد گرفت ببخشید
ایشالله شما هم همیشه سلامت و شاد و لحظه هاتون قلب قلبی باشه

مریم سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ

سمانه جان من نظر شخصی خودمو گفتم چیزی که خودم خیلی بهش معتقدم
حالا برای اینکه کمی خیالت رو راحت کنم بذار یک چیزی رو بهت بگم :
حضرت خدیجه ( سلام الله علیها ) از پیامبر ( ص) خواستگاری کرد !
اصلا سمانه بذار دوستت به اون آقا پسر اظهار علاقه کنه ببینیم چی می شه !
شاید بادا بادا مبارک بادا بشه !
بعد باز هم صبر می کنیم شاید تا آخر عمرشون زندگی شون عشقولانه و قلب قلبی باشه !
ان شاء الله که این طور بشه

manoto پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://www.manotoband.blogfa.com

salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam
webe jalebi dari

web manoto bezodi eftetah mishe

montazerin

واقعا منتظریم ببینیم شماچی درست میکنید

پرستو جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام سمانه ی عزیز
چه قدر این پستت به دلم چسبید .

در مورد خودم بگم که من هم مثل خودتم! یعنی فرت با همه رفیق می شم!!!
البته دلخور هم نیستم . شدیداً هم سنگ صبورم .
حتی تو یکی از این دوستیها، تونستم جلوی پاشیده شدن یه زندگی رو بگیرم .

در مورد دوستت هم، من فکر می کنه که اگه ابراز علاقه با افراط همراه نباشه ایراد نداره .

یعنی هی نگه به طرف که طرف رو هم پررو کنه!!!
یه بار بگه، اونم گذرا! نتیجه اش رو ببینه، بعد گزارش بده، ما راهکار بدیم!!!!!!

این قسمت شعرت رو هم دوست داشتم :
حس کن مرا در «دوستت دارم» در ِ گوشت
حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت!

شاد باشی و سلامت .

علی شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://sayebouni.blogfa.com

سلام سمانه خانم عزیز و مهربان .
این که میگم مهربون به خاطر پستی که نوشتیه .
من هم معتقدم مهربانی و دوست داشتن زیاد دردسر سازه .
اما شناختی که به شما دارم مطمئنم هیج مشکلی متوجهتون نشده .
درسته ؟؟؟؟؟؟؟
بگذریم .
خوبی؟
من چند روزی شمال بودم تازه برگشتم .
ببخش تو رو خدا .
ایشاله چند روز آینده آپ میکنم .
مرسی از توجهت .

alnilam شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.zanooy-orooj.persilog.ir

حالا اینبارو میبخشیمت! فقط من نگران ابجی فاطمم که چجوری این پست طولانی رو خونده!!!
خوش باشی عزیزم...
تابعد

ته تغار شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ

به تو وابسته شدم این روزا...
خجالت نمیکشی ازین اهنکای زیر زمینی بلاد کفری گوش میدی؟! بدم پدر پدر سوختشو درارن اون پدر سوخته ای رو که اینو خونده...؟!! :دی

باران شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام سمانه جان
داری کم کم تو هم عادتمون میدی که ترکمون کنی؟

انشالله که خیر باشه میدونم دنبال ردیف کردن کارای عروسی هستی ولی خب دل ادم بهانه میگیره دیگه ...
شاد باشی و همیشه سلامت...

ته تغار دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ

خصوصی:
تو چرا اصلا به کامنتهای من اهمیت نمیدیییییییی؟؟؟

الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بگردم .. عزیزم خب تو همیشه اون اخرآخرا میای که من دیگه جوابیه کامنتهارو نمینویسم.. اما خیلیم بهشون توجه میکنم..
آجی ته تغارخب ببخش ازاین به بعد دیگه به همه کامنتها جواب داده میشه

مریم چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ

خصوصی یا عمومی ... فرقی نفوکوله !
سلام ببم جان
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟
چرا اینقدر حضورت کمرنگ شده ؟
نکنه بعضیها دارند ازت بیگاری می کشند !!! ( مثلا بهت می گن : دختروووووووووووو تو خوش خطی بیا کارتها رو برامون بنویس ... کارتها رو تقسیم کن ... سفره ی عقد رو بچین ... یخ حوض بشکن ... قابلمه بساب ! )
سمانه عمو جانت آمدند وبلاگ من و چند تا شکلک از بلاگفا برای آپشون برداشتند !
زنده باد بلاگفا !

فرق نمی فوکلوندددددددددددددد

علی ( سایه بونی) چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ

سمانه جان سلام

از لطفی که داشتی و داری سپاسگذارم ..
شما اینقدر خوب هستید که همه رو خوب می بینید .

باز هم ممنون ...

اردشیر بابکان چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://avestaariyo2.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره جایگاه زن در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطلب را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز

فاطمه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام ابجی گلم خوبی؟

هنوز اژ نکردین؟مثل اینکه تحت تاثیر نوشتت قرار گرفتی دلت نمیاد یکی دیگه بنویسی

غرض عرض ادب بود خدمتی خانمی خوبم..مراقب خودت باش

قاصدکی دیگر دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://ghasedaky-dar-bad.persianblog.ir

سمانه عزیز سلام
به علت زیبا نویسی شما رو به پیوندهام اضافه می‌کنم.
شما که انواع وبلاگ قاصدک رو دارید پس اگر تمایل داشتید مرا نیز با نام "قاصدکی در باد" بپیوندید. البته امیدوارم این همه قاصدک باهم قاطی نشوند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد