و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

همه چی!!!!

 یادمه دوران دانشجویی شبهای امتحان و ایام امتحان حال و هوای دیگه ای داشت. با اونکه از اول ترم به خودمون قول میدادیم که همه درسا رو برای شب امتحان نذاریم ولی بالاخره شب امتحان حجم زیادی مطلب داشتیم برا خوندن.

روزای امتحانات آخر ترم وقتی خستگی فشار میاورد فکرم یه جورایی به هوس همه چی میرفت. با خودم فکر میکردم امتحان را که دادم فلان کار و فلان کار رو میکنم و ... خلاصه  هزارتا برنامه توی ذهنم برای بعد از امتحان  میریختم. انگار که تمام کارای دنیا لذت بخشه الا همین درس خوندن که مجبور میشدم

امتحان رو که میدادم و میومدم خوابگاه انگار یه بار سنگین رو از رو دوشم برداشته بودن. انرژی هیچ کاری رو نداشتم . کارایی رو که به نظرم اونقدر شیرین میومد و از قبل همه ش میخاستم انجامش بدم وحوصله نمیکردم. دلم میخواست فقط استراحت کنم تا روزی که یه امتحان دیگه برسه.

غرض اینکه تو این مدتی که به نت دسترسی ندارم مدام هی موضوع به ذهنم میرسید که جون میداد برای وبلاگ و فکر میکردم چه خوبه در این مورد یا اون مورد هم توی وبلاگم بنویسم.که متاسفانه اون موقع دسترسی به نت نداشتم و حالا که دارم به هرکدوم از اون مطالب که فکر میکردم برای وبلاگ خیلی جالب و خواندنیه میرسم به نظرم میاد چندان برای وبلاگ جالب نیستند.!!..... وبهترین مطلب همین موضوع! 

پی نوشت: 

اصلاخونه تکونی نکردم ...فقط هی میرم خرید و به چیزایی که خریدم ذوق میکنم.. 

هر سال که میگذره بیشتر قدر مامان جانم رو میدونم که با چه زحمتی هر سال خونه رو میریخت بیرون و ما جز غر زدن کمکی نمیکردیم 

... 

آخ جون بهار داره میرسه... دارم صدای پاهاش رو میشنوم... 

چندتا عکس جالب: 

 

   

طفلی حق داشته من یه کارت ملی رو گم کردم الان یه ماهه دنبالشم

 

 آخ !آخ! حتما زخم خورده ست که گفته نیشخند

 

chickenنوازشم کن و ببین عشق میریزه از نگام!!! chicken

 

عزیزممممممممم!!!

نظرات 57 + ارسال نظر
قاصدک یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ق.ظ

احتمالا اولم.چون صدای سوسک و جیرجیرکی هم نشنیدم

سلام سمانه ی عزیز
اول:
ممنون بابت تمامی لطفی که این مدت داشتی و سپاس جهت همدردی
انشاالله که سالیان سال سایه پدر برسرت حاری باشه و خدا رحمت کنه جمیع امواتت را
.......
اصولا از همون اول اشنایی مون من مخالف کامنتهای کوتاه و چندگانه بودممثلا امشب اومدی ۶تاکامنت دادی اما من همه حرفهامو تو یه کامنت میدم ولی هنوزم حاضرم بذاریم رو ترازو ببینیم مال کی سنگین تره؟!!
..
منم این مدت که نبودم باورکن هرروز یه سوژه گیرمیاووردم که بخوام اپ کنم ولی امشب هرچی زور! زدم هیچی یادم نیومد
...
عکسها جالب بود.
بازم ممنون ازلطفت.
راستی.خطاب به دوستان مشترک:
الان نتم مجدد وصل شد که اومدم اینجا.انشاالله ازفردا خدمت همگی خواهم رسید
شب و روزتون خوش.تابعدیاعلی مدد

وظیفه بود و لاغیر
ایشالله برا شادی هاتون خدمت کنیم
.....
ببین عموجان حالا شب اول اومدی نمیخام دعوا راه بندازم هاااااااا
تو خط نوشتید پوزشو میدین ایشششششششششش
....
آره وقتی آدم یه مدت از نت دور باشه اینجوری میشه...
.....
وای من که کلی به اون قورباغه ذوق کردم..

قاصدک یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ق.ظ

ئه؟؟!!!
من فکرکردم کامنتها تاییدیه داره که گفتم احتمالا اولمپس تحقیقاً اولم

شما همیشه اولی برا من
خیلی از اومدنتون خوشحالممممممممممممم
ممنون
خوش امدین

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
به به حضور با شکوه دوست عزیزمون قاصدک پر دوان باشه انشاا...
یقینا منم دومم.
بخونم و بیام.

ای بابا جناب سامع بابا یه آپ چند خطی بودااااااااا
نکنه اشتباهی رفتید یه وبلاگ دیگه...
الان ۶ ساعت گذشته..

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ق.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
به به حضور با شکوه دوست عزیزمون قاصدک پر دوام باشه انشاا...
یقینا منم دومم.
بخونم و بیام.

باران یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام سمانه جون
همیشه همینطوره ! منم به این اواخر خیلی با این مشکل روبه روهستم

تو که راحتی واسه خانه تکانی خوشششش به حالت من که هنوز بهش فکرم نمیکنم تا دقیقه نود

قدرمادرت رو وقتی مادر شدی بیشترتر میفهمی
عکسای بامزه ایی بود ولی خدایی اون قورباغه همچی یه نموره ... ای بابا چرا تو وفاطمه جون ازجک وجونورا عکس میذارید !

شادباشی همیشه

سلام بارونی جونم
بارونی تصمیم گرفتم اصلا خونه تکونی نکنم..
مادرها رو سرما جا دارن...
شما هم همینطور بارونکی جونم
الهیییییییییییییی بارونی به نظر من قورباغه از همه با مزه تر بوداااااا

ممنون که اومدی بارونم

باران یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

جناب سامع هنوز در حال خواندن هستن ؟

۶ساعت گذشته و هنوز خبری نی بارونی

ساحل یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااام
حال کردم با عکسات...
چون باران جان مقامی درخواست نکرده پس خودم سوممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

سلام ساحل جان..
ممنون...
باشه اگه دیگه اعتراضی نشد رتبه سومی رو برات تصویب میکنم

فاطمه یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

سلام ابجی جونم..

من الان از کلاس اومدم وماتم گرفتم چطوری درس بخونم این اخر عمری!!!!!!!!!!


ولی هیچوقت شب امتحانو یادم نمیره با چه استرسی درس میخوندم وای یادم میفته بدنم میلرزه ولی دوباره باید بشینم وبخونم

وای آجی تو میتونیییییییییییییییییییی

فاطمه یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

منکه خونه تکونیامو انجام دادم وفقط بفکر خرید وسایل سفره هفت سینم هیچوقت از خونه تکونی عید بدم نمیاد عاشق تمیزی وگردگیریم..به من میگن بچه زرنگ اجی

آجی منم سفره هفت سینم رو درست کردم اینقده خوشگل شده ولی برا تزیینات این ور و اون ور و چیدمان شیرینی و اینا چون مراسم میخان بگیرند و مادر شوهر و فک و فایملا و اینا هم هستند باید یه سروشکل خوشگل بگیره و موندم چی کار کنم

فاطمه یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:58 ب.ظ

اتفاقا تو گشت وگذارم او اینترنت به یه اگهی برخوردم به این مضمون+که وسط کار به یه خانم نیازمندیم!!!!!!+اینقده خندم گرفته بود که اشک از چشام اومد..واقعا ایرانیا نوبرن


واقعاااااااااااااااااااااااااا

فاطمه یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:58 ب.ظ

این بیسوادی سهری منو کشته!!!!!!!!!!!!!!!

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
یکی دو خط دیگه مونده اگه امان بدید دوستان تموم میکنم.اخه من اکابه ای می خونم.
ولی واقعیت اینه که صبح دمادم رفتن از خونه یه نگاهی کردم و مقام شمخ و ژر افتخار دومی را اعلان کردم تا برگردم.
ظهر هم وقت نهار و خواب و ... تا الان که اودم. اینم خودتون کم بودید دوستان هم کمک اومدند. و منو دستباچه کردند در نوندن

ببخشید استاد میشه یه خورده از خاطرات اکابه بگید تا من و دوستان هم استفاده کنیم
ایششششششششششششش
خب به ما چه خودتون نوشتید میخونم و زودی برمیگردم

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

پس اجازه بدین برم بقیه را بخونم و برگردم.وای از دست این خونه تکونی تو خونه کم بود تو نت هر جا قدم میزاری حرف از خونه تکونه
بابا مگه قرار دنیا به اخر برسه
ا دست شما خانمااااااااااااااااااااااا وای وای وای

خداراشکرررررررررررررررررررررررررررررررررررر
چله خوندن جناب سامع به سر رسید و بالاخره کامنت مرتبط با موضوع وبلاگ حقیر را نوشتند
ایششششششششششششششش
من که نوشتم نمیخام خونه تکون یکنم ..
من با شمام...
میرم تو گروه از خونه تکونی فرار ها

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

راستی قبل از خوندن یقیه ی مطلب
قالب جدیدتون مبارککککککککککککک
اینم در راستای همون خونه تکونی و ایناست. نه

آره ..
جو بهار گرفتم ....
دیدم همه قالبهارو عوض کردند ما هم گفتیم یه تکون یه تکونی به خودمون بدیم...
ممنون

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

یه نکته دیگه
می خوام این فاطمه خانم ابجی تونو تو کامنت گذاشتن از رو ببرم.
کامنتدونی را بترکونم.
فعلا برم برا خوندن.
ولی از خدا که ژهنون نیست از شما هم پنهون نباشه. همون صبح خوندم و نظر گذاشتم برا بعد.
حالا هم برا اینکه شما و خانم باران تو خمارش بمونید نظر برا مطلب میگذارم برا امتحان بعدی و مطلب بعدی که یقین پیدا کردین برا وبلاگ خوبه
از اینم که بگذریم. راس راسی دست مامانا درد نکنه. یه نکته قشنگ دیروز یکی تو همین دنیای مجازی بهم گفت خانم بودا که از طرف من رو مامانتونو ببوسین گفتم میشه به بابام بگم این کارا بکته خندید و گفت اون یواشکی شما می بوسه
اخرشم روم نشد.

آخییییییییی جا آبجیم خالی بود خیلی وقت بود کامنتدونیم نترکیده بود...
به به بترکونید...
ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
طفلی بارونی و من..
خب خاستیم از نظراتتون فیض ببریم ..
ایشششششششششش
اوهوووووووووووووووووووووووجناب سامع
حالا چرا این همه غیرتی شدین و رگ گردنتون پریده بیرون...
شما که روتون نشده
اگه یواشکی هم نباشه پس مادرا دلشون به چی خوش باشه این همه زحمت بکشند..

محمد مهدی یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

قابل توجه خانم الهه ساحل
ببینم این عکس ها براتون تازگی داشته که الان باهاش حال میکنید.
نکنه من این همه

خیلی هم با حال بود
ایششششششش
ساحل جون شما خوش باش

فاطمه یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ

قربونتون اقای سامع کسی نمیتونه منو بترکونه چه برسه به کامنتام

اها یادم رفت قالبتون مبارک اجیاگه اینا رو مینوشتم کامنتام سر بفلک میزد ولی همیشه متانت بخرج میدم وولخرجی نمیکنم

ممنون آجی...
شما بترکون...راحت باش..
نمیخاممممممممممممممممممممممممممممم
متانتی نباشه

باران دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام روز خوش سمانه جونم
تو هم عزیز دلی شیرین عسلم

جناب سامع بعده خب دلواپستون شدیم !؟ حالا باید مارو تو خماری بذارید؟ این انصافه ! ؟

سلام بارونی جونم...
ممنوننننننننننننننننننننننننن
خودتونید همش مهربونم
اره والله بدههههههههههههههههههههههه
این انصافه

محمد مهدی دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
مرسسسسسسسسسسسسسسی که دلواس منید.ممنو از همتون که این همه خوبید. و دلواپس میشید و نگرانیدولی تو متن جوری گفتم که از دلواپسی در بیاند.

خواهشششششششششششششش میکنم..
قابلی نداره...
پولشو بدین

مریم سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ق.ظ

سلام
یادش بخیر دختروووووووووووووی عزیز ! منم موقع امتحانات مثل تو بودم همیشه این سوال برام مطرح بود که چرا تلویزیون هر چی فیلم قشنگه ، موقع امتحانها پخش می کنه ؟!
اصلا انگار صحبتهای اطرافیان هم از همیشه شیرین تر بود دلم می خواست تو همه ی بحثها و حرفها شرکت کنم و اظهار نظر کنم !
.... اما من واقعا یک کار رو بعد از تموم شدن امتحانات انجام می دادم : بعد از چند روز فعالیت شدید فکری و ذهنی دلم می خواست کار بدنی انجام بدم واسه همین شروع می کردم به نظافت خونه ... این کار واقعا بهم می چسبید .

سلام خانوم معلمی جونم
بزن قدش خانوم معلمیییییییییییی
منم این یه قلمم انجام میدادم البته نظافت کمد اتاقم تو خوابگاه یا اینکه یه حالی به هم اتاقی هام میدادم و میگفتم مثلا اگه نمره م بالا 18 بشه یا فلان نمره غذاگرفتن و نظافت اتاق با من

مریم سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ق.ظ

وقتی سوژه ای برای نوشتن به ذهنت می رسه اگه از نت دور هستی بهتره اون سوژه رو همون موقع یک جا یادداشت کنی و در فرصتهای مناسب بهش بال و پر بدی
برای منم زیاد پیش آمده که سوژه هایی رو یادداشت کردم اما وقتی تو یک زمان و موقعیت دیگه بهشون فکر کردم دیدم چنگی به دل نمی زنند و ارزش پست شدن و خونده شدن رو ندارند .
نتیجه می گیریم که وبلاگ داران عزیز باید همیشه دسترسی به نت داشته باشند و تا تنور داغه ، نون رو بچسبونند !

آره ایشالله از این به بعد

مریم سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ

دخترووووووووی عزیز ! اسباب و اثاثیه ی تو نونوار و تمیزه ، مطمئنم خونه ی شما امسال نیاز به خونه تکونی نداره برای همین برو خووووووووووووووووش باش !
یادته پارسال امیر قلب قلبی تو کار خونه تکونی به مامانت کمک کرد ؟
عکس آخری برام جدید بود و اتفاقا از همه شون قشنگ تر بود ! ...الهی .... سحری رو با ه هوشنگی نوشته !

خانوم معلمی اشپزخونه م چون خیلی کوچیکه پر روغن شده شستن همون کلیییییییییییییییییییییییییییییی زحمت میخاد...
امیر میخاست قاپ مامی رو بدزده و دخترشون رو ببره..قربونتون برم حافظه روووووووووووووووووووووووو
هنوز ازش نخاستم ولی فککرنکنم بیاد آشپزخونه رو بریزه بیرون بشوره..
خانوم معلمی میشه یاسرو به ماهم قرض بدین..

الهیییییییییییی

ساحل سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام
آقا ببخشید..من نمیتونم تو وب جناب سامع نظر بذارم همینجا جواب میدم
جناب:

سلام
سلاممممممممممممممم
جناب سامع تحویل بگیرید

ساحل سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ

باور کنید همه شو میخونم

باور کردم عزیزم

کوثر چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام سمانه جان
مطمئنم همه ی ما موقع امتحانها مثل خودت بودیم ودر این تجربه مشترکیم
بقول مریم جون که خونه تکونی نداری وبرو خوشششش باش

قلالب نو هم مبارککککککککک
عکسهابرام نصفه باز شد بعد میام میبینم

سلام کوثرجان
آره والله همدردیم
دارم کوثرجونننننننننننننننننننننننننن
تازه مهمونی مراسم عیدی هم دارم
ممنون

فاطمه چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام اجی چطوریایی؟گمون نکنم خونه تکونی بکنی تازه عروسبیخیال توکه خونتو تازه چیدی برو خرید واسه خودت

سلام آجی ممنوننننننننننننننننننن
خوب بیدمتو چطوری....
دارممممممممممممم والله

باران پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام


سلام

پرستو پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

سلااااااااااااام
من بازم دیر رسیدم

منم همیشه درسام رو می خوندم، اما همیشه هم کلیییییی درس داشتم!!!!!
وقت درس خوندن، دلم رمان می خواست! جدول می خواست! تلویزیون و آهنگ می خواست!!!
قبل از درس خوندن اول باید همه جا رو مرتب می کردم! حموم می رفتم! ...
بعد خسته می شدم و ردس نمی خوندم!!!!!
البته شوخی می کنم! می خوندم و کیف می کردم .

اگر یه کمی دور و برم شلوغ باشه نمی تونم درس بخونم .
اول امتحاناتف تموم کتابام رو روی میز جلو روم میذاشتم . هر امتحان که تموم می شد، کتاب و جزوه و مقالاتش رو میذاشتم سر جاش! اون وقت کلیییی روحیه می گرفتم!!!!!!!!

منم همیشه کلی برنامه برا بعد از امتحانات داشتم که معمولاً بعداً دیگه بهم نمی چسبید .
جز حرف زدن با خواهرام برا مدت طولانییییییییییییی

سوژه ها رو هم که دیگه نگو!!!
تو راه مدرسه کلیییییی فکر میاد تو ذهنم! میام خونه، دلم نمی خواد ازشون بنویسم!!!!!!!!
فکر می کردم فقط خودم این طوریم!!!!!!
حتی گاهی می نویسم و ثبت موقت هم می کنم! بعد خوشم نمیاد و دیلیت می کنم .

ما هم امسال خونه تکونی نداریم!
فقط یه کم کابینتا رو مرتب کردم . همین .

خوش حالم که اومدن بهار خوشحالت میکنه . دوستت دارم سمانه ی مهربانم .

عکساتم خیلی باحال بود، خصوصاً عقش قورباغه ای!!!!!!!

سلام پرستوجون...
هر وقت بیای ممنون خانومی
منم همیشه قبل از درس خوندن و رفتن به سالن مطالعه خوابگاه میزامپلی میکردم کلی کلا سالن مطالعه ما سالن مد بود هر کی هر لباس خوشگل و مشگل داشت تو سالن مطالعه میپوشید
منم دوروبرم شلوغ باشه درس نمیخونم..
وای چقد تو بعضی کارا تفاهم داریم پرستوجون
ممنون عزیزم منم دوستت دارمممممممممممممممم پرستوجون..
ایشالله همیشه دلت بهاری باشه
منم با شادی شما خوشم...
دیدی چقده نازه...
ببینید جناب سامع در مورد عکس ها بی ذوق شدین
ممنون پرستوجون زحمت کشیدی

مریم جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام دختروووووووووووووی عزیز
کامنتهایی رو که زحمت کشیدی و برام نوشتی خوندم دستت درد نکنه الان وقت ندارم زیرنویسشون کنم بعدا ...
این چند روز که همه بودند و فقط تو نبودی جای خالیت بیشتر از همیشه حس می شد دلم می خواست بیام برات بنویسم ببم جان کجایییییییییییییییییی ؟ یادش بخیر اون وقتا که امت همیشه در صحنه بودی و اولین نفری بودی که بی هیچ انتظاری به همه مون سر می زدی
راستی چی شده که امروز هستی ؟

سلام خانوم معلمی جونم...
اختیار دارین دلم براتون تنگ شده بود...
دیشب اومدم ولی نشد ببخشید..
اصلا شما زیرنویسم نکنید ما ذوق میکنیم..
ممنون شما همیشه به من لطف داشته و دارید..
ببم جان من اینجامممممممممممممممممممم
الان هم خیلی برای در کنار شما بودن تلاش میکنم...
اولین فرصت هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چون خیلی دوستتون داارم
همسری رفته پای صندوق های رای

فاطمه جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام گلم خوبی؟

عصرادینت بخیر

مرده همین مونده شلوارش پاره بشهخدایش بامزه س..راست میگن وقتی میشینی همش تو قرق مرده

سلام اجی جونم
عصر آدینه تو هم بخیر...
همینو بوگوووووووووووووووو(به قول بارونی )
آخ الان جناب سامع میاد میگه ایششششش
کجاش با مزه ست..
بیخوددددددددددددددددددددددد میکنندتو قرق خودمونه آجی از بس که آرزو به دلند از این کارا میکنند
بزن قدش آجی

محمد مهدی جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
خوب و خوش و سلامتین؟
به قول خودتون ایشششششششششششششششش من بی خودی برا عکسا نظر نمی دم. من این عکسا را برا خاننم ساحل فرستاده بودم. برام تعجب داشت که گفتند برام جالبه چون می دونستم قبلا دیدند!
در ضمن اون جمله باور کنید همشو می خونم. جواب همون حرف من بود که خانم ساحل دادند.این جواب ایمیل های ارسالی من بود.

سلام
ممنون خوب و خوش و سلامتم
آهانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
گرفتم چی شدددددددددددددددددددددددددددباید علیه ساحل دست به یکی شیم..
برا من و شما یه کامنت گذاشته
ساحلللللللللللللللللللللللللللللل جون...
بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
جواب بده زود تند سریع

ساحل جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام
ما گردنمون از مو باریکتر...
چیو جواب بدم؟
این مرده تو تاکسی رو خدایی جناب سامع نفرستاده بودن برام
سمانه جان یه کم دپسرده شده ام...زیاد حوصله نت ندارم

سلام
ای بابا ساحل جون اینقده مظلومانه گفتی کی دلش میاد دیگه گردنتو بزنه
چی شده خب
نبینیم غمتو

محمد مهدی شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ق.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
راست میگند این مرد تو تاکسی را نفرستادم. باید این خانم یه نیشگونش بگیرهو بگه ایششششششششش ژاتو جمع کن بی ادب
سمانه خانم دیشب تو فیس بوک چوقولیدنو به خواهرتون کردم. گفتم ایشششششششش حالا نظر ایشون و هم میدادید طوری میشد.

اوهههههههههههههههههههههههههه
جناب سامععععععععععععععععععععععععععععععع
ای بابا خب این آقاهه همون نیشگون رو میخاد دیگه
کجای کارید!!!
آره زنگ زد خبر رسیدن چوقولی رو داد
از خدا پنهون نی از شما چه پنهون جناب سامع این خواهر ما برا خاطر ایش و فیش گفتنم وبلاگ من نمیاد..
تا میتونید چقولی کنیدددد منم ذوق میکنم بالاخره یکی پیدا شد حق مارا از این خواهر بزرگمون بگیره ...دست و پنجه تونم درد نگیره
ولی یه وقت ایشششش رو نگیدااااااااااااا
میاد دعواتون میکنه

باران شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام سمانه جون

راستش شعر باحال هست اما من نوفهمم که این دلم روشنه چیه و اون خرابم عزیز چیه؟ فکر کنم از همون لوسی های عشقولانه ست

اما عکس رو خوب اومدی به خاطر همینه که نازنین همسر یه حاج اقای بازنشسته ی الزایمری پر حرف و درب وداغون رو از اژانس اختصاص داده به بیرون رفتن من !!باور کن کلافه میشم از دستش اکثرا وای میسه تا من داخل منزلی که مهمانم وارد بشم بعد بره !! احساس مسئولیت را حال میکنی؟

سلام بارونی جونم..
این شعر برا امام زمان
اتفاقا با این اوضاع درب و داغون هر کی باید مواظب باشه کلاهش رو باد نبره ...
نازنین همسر هم دیگه مواظب مالشه..
خیلی هم خوب کاری میکنهS004:]

مریم شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

سلام
ببم جان مگه تو برای قالب وبلاگ و بخش نظراتش پول دادی که دلت نمیاد از بخش نظرات استفاده کنی ؟!
چه معنی داره که برای دو تا پست از یک کامنت دونی استفاده می کنی ؟
شعر پست بالا خیلی صمیمی و دلنشین بود . فکر می کنم ترانه ست . خواننده ش کیه ؟
عکس هم خیلی باحال بود یک همکاری داشتیم می گفت من همیشه همراه خودم سنجاق دارم اینجور وقتها چاره ش یک سنجاقه !
بعضیها هم بین خودشون و این یاروها ! کیف می ذارن . اما ظاهرا این روش به مذاق جمعیت اخوان خوش نمیاد چون آقایی تو وبش نوشته بود با این کار جای ما تنگ می شه حالا مگه شما تحفه اید که از این کارا می کنید ؟


وای خانوم معلمی کلی خندیدم به قسمت اول کامنتتون..
خب آخه کامنتهارو تازه زیر نویس کرده بودم..
بخایم حسابش کنیم پول برق و استهلاکی کمر و انگشتا و چشمها
دیگه حیف بود هدر بره برا همین گفتم دوستان بخان برا پست جدید کامنت بذارن همونجا زیرنویس کامنتهاشونم میبینند..
و اینجوری دیگه منم حرصم نمیگیره...
(پناه بر خدا این دختروووووووو دیگه چیه))
خانوم معلمی اینو تو برنامه خوشا شیراز مجریش همیشه میخونه جمعه ها برا امام زمان منم جو گرفتم گذاشتمش تو وبلاگم...
واییییییییییییییییییییی یه بار یه دختره بین من و اون آقایی که اون ور بود نشسته بود چشمتون روز بد نبینه انگاری خیلی هم حساس بود
مارو کوبوند به در تقریبا نفسم دیگه داشت قطع میشد
همینو بوگووووووووو

کوثر شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام
عکسهارو دیدم
قورباغه ها خیلی بامزه بودند


آره خیلی

alnilam سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ http://www.zanooy-orooj.persianblog.ir

سلام سمانه جون. خوبی؟ خیلی وبلاگت خوشگل شه رنگ و لعابش خیلی خوشگل شده:)
بالاترین پستت کامنتدونیش بستس درسته؟ شعرش خیلی زیبابودیاددبیرستان افتادم در مورد عکستم که زدی توی خال اخ گفتی درد دل ادموووووو
بعضیا هیچیییییییی حالیشون نیست اه!

سلام محیاجون...
ممنون تو خوبی عزیزم.....
ممنون چشات خوشگل میبینه...

واقعااااااااااااا!

پرستو سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ب.ظ











باران چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ





باران پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ

روزت مبارکککککککک

روزت مبارکککککککک

مریم پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام دخترووووووووووووووووو
من چند روزه به خاطر این جمله ای که تو وب قاصدک نوشتی دارم کهیر می زنم : ( سر بزنید به وبلاگم از همونا میخام که نصیب اونا میشه و من نمیشه خداشانسشون بده)
سمانه زودتر روشنگری کن و بوگووووووووووووووو:
1- تو چی می خوای ؟
2- اونا که نصیبشون می شه کیا هستند ؟
3- چرا نصیب تو نمی شه ؟
4- نصیب من چی ؟! شده یا نه ؟ معلومه چیز خوبیه که نوشتی خدا شانسشون بده !

سمانه جان امروز روز جهانی زنه برو به امیر قلب قلبی بگو برات برق برقی بخره روزت مباکررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

سلام خانوم معلمی جونم
خانوم معلمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
1. میام خثوثی
2.شما هم جزوشون نیستید
3.چون... بازم خثوثاشک دلمه بسته
4.نشدهههههههههه آره چیز خیلیییییییییییییییی خوبیه
به شما هم مبارک خانوم معلمی جونم
مباکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررتون باشه

محمد مهدی پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مُرد، مرده است روان
بهیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
روزتون مبارک

سلامممممممممم
ممنونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
حالا شد جناب سامععععععع...

محمد مهدی پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام مجدد
سمانه خانم خواهرتون از من خبرا را زودتر جابجا می کنه!! فقط چهار دقیقه تا از فیس بوک بیام اینطرف دیدم کامنت رسیده. وای وای وای



آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ما اینیم دیگهههههههههههههههههههههههههه
تازه بهش گفتم گلگکی منم بهتون برسونه تو همون چهار دقیقه..
ماییم و همین یه دونه خواهر دیگه
وای یه باره..
وای دوباره..
دوبله شه وای وای...
و ......
تا شما باشید دیگه آخرهمه نیاین وبلاگ سمانه خانم

مریم یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام دخترووووووووووووووووووو
آمدم سر و گوش آب بدم ببینم آپ کردی یا نه ؟
فکر می کنم دوز قاصدک خونت پایین آمده ! واسه همین چیزی به فکرت نمی رسه

باران یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ

می
دا
رمت
دو
ست

فاطمه سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام ابجی خوبی؟

نمیدونم پست جدید میذاری یا نه ولی من گذاشتم ودر رفتمچون احتمالا نباشم شارژم تموم میشه وباید بیام وبهتون سربزنم قبل از سال نو..

ایشا..سالی خوب وشیرین رودرکنار همسر عزیزت داشته باشی درکمال خوشبختی وسلامتی..

سر سفره بیاد همدیگه باشیم اجی..

ایام بکامت..اگه شد بازم میام پیشت گلم

فاطمه سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:35 ب.ظ

بخاطر سوتیم رمزو بعدا بهت میدم!

خدابگم این اسکای رو چیکار کنه

فکر کردم خصوصی دارییییییی

گول نخورید رمزو عوض کردم

مریم سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام
حالا فهمیدم منظور فاطمه از سوتی چی بوده
سمانه جان حالت چطوره ؟ اینطور که نوشتی بهتری . خدا رو شکر
واقعا عمو قاصدکت گم شده ؟ از کجا فهمیدی ؟ شاید این یکی موبایلشون رو هم به یکی از دخترای فامیل واگذار کردند !!!
اگه ازشون با خبر شدی به ما هم خبر بده . ممنون

کوثر پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ

سلام سمانه جان
ممنون بخاطر محبتهات عزیزمیییییی

مریم پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام سمانه دخترووووووووووی عزیز
کلی فکر کردم تا بفهمم اینی که نوشتی یعنی چی (انگاری پدر خانوم داداشون چشم هم چشمی کرده بوده با بابای عمو قاصی اینا... و درگیر مراسم بودند)
آخه ببم جان مگه کسی برای مردن ، چشم و همچشمی می کنه ؟!
خدا رحمتشون کنه .
جای قاصدک واقعا خالیه . ای کاش میامد این کامنتهات رو می خوند !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد