و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

و این منم

این منم،دختری در آغاز فصلی نو از خودش و روزگارش

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم/اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

وقتی همه میخوان بهت تکیه کنن! 

 میمونی خودت به کی تکیه کنی!  

میگن آدم همیشه از سمتی که بهش تکیه میده میفته...  

خدایا تو که پشتمو خالی نمی کنی...مگه نه؟!  

تو این شب ها دعا یادتون نره

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/زبامی که برخاست مشکل نشیند

تو  می گفتی وفادارم

محبت را خریدارم

ولی دیدم نبودی

تو گفتی آن حبیبم من

که بر دردت طبیبم من

ولی دردم فزودی

تو می گفتی که روز و شب

بود نام توام بر لب

زعشقت بی شکیبم 

ولی دیدم نمی جویی

به لب هرگز نمی گویی

به جز نام رقیبم

 من از بی خبری زناز و دلستانی تو

شدم فتنه بر آن محبت زبانی تو 

غم خود به فسون در دل من چون بنشاندی

زدی بر دل من آتش و در خون بنشاندی

گرچه ای پری زدوریت بی قرار و بی شکیبم

برکنم ز لست و بست و قد هر چه داده ای فریبم

من تحمل جفای تو دیگر بیش از این نتوانم

گر فرشته ای دگر تو را از حریم دل برانم.

پی نوشت: 

۱چند وقتی تنهایی هام رو با این ترانه از سالار عقیلی میگذرونم..خیلی دلنشین..

امشب بعد از موقت کردن این پست سری به وبلاگ یکی یه دونه خواهرم زدم .قرار هفته آینده بیاد پیش ما!برای خواننده های وبلاگش نوشته بود تا من برمیگردم این ترانه رو گوش کنید!!!

دانلود کردم... که همین ترانه سالار عقیلی بود...همیشه سلیقه هامون برا ترانه گوش دادن یکی بود.. ولی این بار خیلی خیلی ذوق کردم هااااااااا...  

۲. چند وقتی بود دایی کوچکترم خیلی عجیب همش برام زنگ میزد!!!! چند بار ازش پرسیدم که چی شده ! گفت که ما حق نداریم سراغ خواهرزاده مون رو بگیریم.!!! 

بالاخره سر صحبت باز شد... دایی جان عاشق شدهههههههههههههههههههههههههههههه 

یه عشق اینترنتی !!!!!! نمیدونم کار درستی میکنه یا نه !! ولی دارم براش تحقیق میکنم.!! 

آخه کار از این صحبتها گذشته!!   

۳. دلم زود زود براتون تنگ میشه!!! برام سخته..گاهی مجبورم برا ۵ دقیقه نت اومدن هزار بار مواخذه شم.. 

۴.همه چی آرومه.. و من همچنان خوشبختمممممممممممممممم .. خداراشکز

یه بوهایی داره میاد هااااا!!!!!

 

سلام . هر روز صبح که پا میشم یادمه که اگه به همسرم مفصل سلام نکنم خیلی بده انگاری تا شب یه چیزی کم دارم ولی به تو خیلی کم سلام می کنم. نه؟! ادامه نمی دم. نمی دونم چرا. شاید خجالت می کشم.

سرم شلوغ شده. اینقدری که دیگه کمتر یادت می افتم. جنسم هنوز هم از جنس خداست ولی کافیه؟

اینقدری چیزهای  جدید دور و برم اضافه کردم که دیگه بتونم بهانه بیارم که وقت ندارم خالصانه بنویسم و از جنس خدا. در عین حال:

اگه منو رها کنی …

کسی برام نمی مونه …

همه درا بسته به روم …

غیر در همین خونه …

خب همه دوستانمم نوشتن ماه رمضون داره میاااااااااااااااااااااد  

پی نوشت: 

شرمنده اگه دیر به دیر سر میزنم خودتون میدونید چقدر برام عزیز هستید.. :

آخ چقدر من پستهای ماه رمضون عمو قاصدک رو دوست دارم.. دلم از همین الان غش میره... 

البته خیلی دلم میخاست تو اون پستها اولی باشم: